کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


جستجو



 



۲-۱-۱-          مدل های توانمند سازی

مدل شماره (۱): مدل توانمندسازی مگ لاگان ونل

مک لاگان و نل (۱۹۹۷) یک رویکرد چند بعدی در مورد توانمند سازی کارکنان ارائه کرده اند. به اعتقاد مک لاگان افراد توانمند اختیارات و مسئولیت هایشان را به سطوح دیگر سازمان که به صورت مستقیم همکاران را برای حل مسئله، هماهنگ، می کند، تفویض کنند (Mclagan et.al, 1997,122).

ارزش های شرکت
تسهیل رهبری
ارتباطات باز
روابط مبتنی بر عملکرد
کارکنان آگاه، شایسته و با مهارت بالا
کنترل مبتنی بر بازخورد
نظام پرداخت و پاداش
ابعاد توانمند سازی
توانمند سازی
ساختار سیاسی اطلاعاتی
شکل ۲-۱۷ )  مدل توانمندسازی مک لاگان و نل

 

مدل شماره (۲): مدل توانمندسازی گائو

موسسه گائو (۲۰۰۱) به نمایندگی از کمیته امور دولتی سنای امریکا پژوهشی را تحت عنوان سرمایه انسانی، اقداماتی را که به توانمندسازی کارکنان منجر گردیده، اجرا کرد. این موسسه پنج اداره یانمایندگی (بنگاه) معظم امریکا را مورد هدف قرار داد و کلیه اقدامات این ادارات را در راستای توانمند سازی تجزیه و تحلیل کرد. این موسسه نتیجه مطالعات خود را در شش گام اساسی برای توانمند سازی کارکنان ارائه کرد (شکل ۲-۱۷) و معتقد است توجه به توانمند سازی کارکنان و درگیر کردن آنان در امور اجرایی، تغییر را  آسان تر می کند (GAO, 2001 , 10).

 

 

 

 

بیان چشم  اندازها

تغییرات سازمانی

برقراری ارتباطات باز

خلق محیطی خلاق

تغییرات اساسی در طراحی مجدد فرایند کار

تغییر در قوانین و مقررات کار

توسعه شرح شغل های جدید کار

برقراری ساعات کار

تغییر در محیط کار

 

 

ابعاد درگیری اتحادیه های کارکنان

 

درگیر کردن اتحادیه های کارکنان

 

 

کارکنان با کارکردهای چندگانه کارکنان با سطوح مختلف شغلی

کارکنان منسجم با اهداف مشترک

 

ابعاد بهره گیری از گروه های کارکنان

 

بهره گیری از گروه های کارکنان در جهت اجرای ماموریت سازمان

 

توانمند سازی

 

یادگیری چگونگی عملکرد تیم

یادگیری توسعه روابط کاری

یادگیری نحوه ترغیب ارتباطات

یادگیری توانایی تجزیه و تحلیل

 

ابعاد آموزش موزش آموزش

 

آموزش کارکنان در راستای ارتقای دانش، مهارت ها و توانایی ها

 

اطلاع از عملکرد سازمان در عمل ارزیابی میزان پیشرفت عملکرد سازمانی

ابعاد درگیری کارکنان در برنامه ریزیموزش آموزش

 

درگیر کردن کارکنان در برنامه ریزی و سهیم کردن آنان در اطلاعات عملکردی سازمان

 

تبادیل اطلاعت تبادل منابع

ابعاد تعامل

 

تعامل مابین مدیران ارشد و کارکنان خط مقدم

 

ابعاد  تعهد

 

ابراز تعهد مدیریت ارشد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکل ۲-۱۸ )   مدل توانمند سازی گائو

 

 

مدل شماره (۳): مدل توانمندسازی ابراهیم پور و همکاران

مدل توانمندسازی ابراهیم پور و همکاران که جهت توانمندسازی مدیران تعاونی طراحی شده که عوامل متعددی را بر این فرایند موثر دانسته است. عوامل موثر شامل عوامل مدیریتی و رهبری( مهارت های سه گانه، سبک رهبری)، عوامل شناختی (احساس موثر بودن، احساس شایستگی، معناداری، حق انتخاب، شایستگی، اعتماد)، عوامل سازمانی(ساختار سازمانی، قوانین و مقررات، طراحی شغلی، سطوح سازمانی)، عوامل رفتاری(مرکز کنترل، عزت نفس، توانایی تصمیم، شخصیت، نگرش، …) و عوامل مذهبی و ائدئولوژی (تعهد، وفاداری، ایثار، وجدان کاری، …) می باشد.

 

شکل ۲-۱۹ ) مدل توانمندسازی ابراهیم پور و همکاران

 

 

 

 

 

 

مدل شماره (۴):  مدل سه بعدی توانمندسازی

سازمان ها می­بایست در سه بعد اقدام به توانمندسازی کارکنان نمایند:

اولین بعد توانمند سازی، همسو نمودن کارکنان با رسالت، ارزش ها و چشم انداز سازمان[۱] است. همه کارکنان نیاز دارند که از رسالت، چشم انداز، ارزش ها، مقررات، اهداف و متدلوژی سازمان آگاه باشند و علاوه بر آن جهت گیری کلی سازمان می­بایست مانند پیامی به منظور تعیین نقش های مختلف گروه های کاری و افراد منتشر گردد که این امر باعث می­گردد تا کارکنان همسو با سازمان شده و نقش خود را بدانند و خود را وقف سازمان کنند. این وقف کردن مترادف «تعهد» است و تعهد نه خریدنی است و نه فروختنی است بلکه اکتسابی است. انسان ها را می­توان به دو شیوه متفاوت متعهد ساخت: درونی و بیرونی. اگر چه وجود هر دو نوع تعهد در محیط کار ضروری است اما فقط تعهد درونی توانمندسازی را تقویت می­ کند. اگر مدیری می­خواهد کارکنانش برای سرنوشت خود مسئولیت بیشتری بپذیرند می­بایست نسبت به تقویت تعهد درونی آنها مساعدت ورزد (Tezartoure et al,1996, 34).

دومین بعد، پرورش قابلیت های کارکنان می­باشد، کارکنان باید از توانایی، مهارت و علم مورد نیاز برای انجام وظایف شان برخوردار باشند و به منظور استفاده هر چه بهتر از تواناهایی هایشان به تجهیزات و امکانات مورد نیازشان دسترسی داشته باشند) Tezartoure et al,1996, 41).  از آن جا که پیشرفت سریع تکنولوژی مهارت های کارکنان را منسوخ می کنند بنابراین سازمان ها می بایست پیوسته درصدد بهبود و پرورش قابلیت های کارکنانشان باشند.

سومین بعد، اعتماد متقابل است. ویلیام شریر[۲] بر این اعتقاد است که اعتماد به نفس مهم و اعتماد به دیگران ضروری است. اعتماد، چسبی است که افراد سازمان را به هم پیوند داده و باعث می­ شود که افراد سازمان به یکدیگر احترام گذاشته، همدیگر را به حساب آورده و دارای ارزش ها و اهداف مشترک گردند

 

 

اعتماد
شکل۲-۲۰ ) ابعاد سه گانه توانمندسازی(Ibid,42 )

هر چند پرورش قابلیت های کارکنان مهم و ضروری می باشد، اما در بین ابعاد سه گانه فوق ارتباط بین اعتماد و همسویی شدیرتر بوده و پرورش قابلیت ها باعث تحکیم توانمندسازی خواهد شد. ارتباط بین دو بعد اعتماد متقابل و همسویی در شکل ۲-۲۱ نشان داده شده است:

بی نظمی سازمانی
ضعف سازمانی
توانمند سازی
بوروکراسی
زیاد ______ اعتماد متقابل ____ کم

 

شکل۲-۲۱ )  ماتریس توانمندسازی  (Ibid,44 )

 

 

 

مدل شماره (۵):  مدل توانمندسازی توماس و ولتهوس(مدل تحقیق)

در یکی از بهترین مطالعات انجام شده در زمینۀ توانمندسازی توسط توماس و ولتهوس چهار بعد برای توانمندسازی شناسائی شده است. بر اساس مطالعات میشرا[۳] (۱۹۹۲) یک بعد نیز به آن افزوده شد و پنج بعد کلیدی توانمندسازی شکل گرفت. البته در مطالعات کانگر و کاننگو[۴] (۱۹۹۸) نیز به این ابعاد توجه شده است این پنج بعد کلیدی توانمندسازی عبارت است از: ۱)احساس شایستگی(خوداثربخشی[۵] ) ، ۲)احساس استقلال (خود سامانی[۶] )، ۳) موثر بودن (پذیرفتن شخصی نتیجه[۷] )، ۴)احساس معنی دار بودن[۸] ۵)احساس اعتماد. شایان ذکر است هنگامی که مدیران بتوانند این پنج بعد را در کارکنان پرورش دهند آنان را با کامیابی توانمند ساخته اند (اورعی، ۱۳۷۸، ۴۰).

جدول۲-۵) پنج بعد توانمند سازی (اورعی، ۱۳۷۸).
بعد   توضیح
شایستگی (خوداثربخشی)   احساس شایستگی شخصی
استقلال(خودسامانی)   احساس انتخاب شخصی
موثر بودن (پذیرفتن شخصی نتیجه)   احساس توان تأثیر گذاری
معنی دار بودن   احساس ارزشمندی کار
اعتماد   احساس امنیت

 

 

مدل مورد استفاده در تحقیق حاضر مدل توماس و ولتهوس  و میشرا است که در سال ۱۹۹۰ ارائه داده است، ابعاد توانمند سازی از دیدگاه این مدل عبارتند از :

احساس شایستگی، احساس استقلال، احساس مؤثر بودن، احساس معنی داربودن شغل،  احساس اعتماد میان همکاران .

محقق در انتخاب مدل تحقیق از تکنیک دلفی و نظر خبرگان استفاده نمد تا مناسب ترین مدل را در تحقیق به کار بر. به همین منظور محقق بعد از بررسی مطالعه مقالات و پایان نامه های موجود در حوزه توانمند سازی و مشورت با اساتید محترم و متخصصین محقق در سازمان های دولتی و بویژه افرادی که با محیط بانک ها و موسسات مالی و اعتباری آشنایی کافی دارند به بررسی مدل های استاندارد جهت سنجش متغییر های تحقیق نمود. شایان ذکر است نتیجتاً خبرگان چنین پیشنهاد دادند که برای سنجش توانمند سازی از توماس و ولتهوس  و میشرا (۱۹۹۰) به دلیل همخوانی با کارکنان بانک ها استفاده شود.

۱-  احساس شایستگی[۹]  (خود اثر بخشی)[۱۰]

احساس شایستگی، به اعتقاد فرد به توانائی هایش جهت انجام با مهارت فعالیت هایش می­باشد. این افراد احساس می­ کنند که می­توانند وظایف شان را با مهارت بالا انجام دهند (Sigler  and Pearson,2000, 43)  وقتی افراد توانمند می­شوند، آنان احساس خود اثر بخشی می­ کنند، یا اینکه احساس می­ کنند قابلیت و تبحر لازم برای انجام موفقیت آمیز یک کار را دارند. افراد توانمند شده نه تنها احساس شایستگی، بلکه احساس اطمینان می­ کنند که می­توانند کار را با کفایت انجام دهند. آنان احساس برتری شخصی[۱۱] می­ کنند و معتقدند که می­توانند برای رویارویی با چالش های تازه بیاموزند و رشد یابند.

بعضی از نویسندگان بر این باورند که این ویژگی مهمترین عنصر توانمندی می­باشد زیرا داشتن احساس خود اثر بخشی است که تعیین می­ کند آیا افراد برای انجام دادن کاری دشوار خواهند کوشید و پشتکار خواهند داشت یا خیر(اورعی، ۱۳۷۸، ۴۱).

باندورا (۱۹۷۷) پیشنهاد کرده است که سه شرط لازم است تا افراد احساس خود اثر بخشی کنند:

باور به اینکه توانایی انجام کار را دارند،

باور به اینکه ظرفیت به کار بستن تلاش لازم را دارند،

باور به اینکه هیچ مانع خارجی آنها را از انجام دادن کار مورد نظر باز نخواهد داشت.

به بیان دیگر وقتی افراد احساس خود اثر بخشی را داشتن حداقل تبحر و قابلیت اشتیاق به تلاش برای انجام دادن کار و نداشتن موانع عمده در برابر موفقیت در خود توسعه دهند، احساس توانمندی خواهند نمود (اورعی، ۱۳۷۸، ۴۳).

۲-  احساس خود سامانی[۱۲]( استقلال)

خود سامانی به احساس انتخاب بر اجرا و نظم بخشیدن به فعالیت ها اطلاق می شود(Hancer  & George, 2003, 24) .  خودسامانی به درستی حق انتخاب منسوب است در حالی که خود اثر بخشی به احساس قابلیت اشاره دارد. هنگامی که افراد به جای اینکه با اجبار در کاری درگیر شوند یا دست از آن کار بکشند، خود داوطلبانه در وظایف خویش درگیر شوند احساس خودسامانی می­ کنند. آنان خود را افرادی خود آغازگر می بینند که قادرند به میل خود اقدامات ابتکاری انجام دهند، تصمیمات مستقل بگیرند و افکار جدید را به آزمون بگذارند این افراد به جای اینکه احساس کنند فعالیت هایشان از پیش تعیین شده، اجتناب ناپذیر و همیشگی اند و از بیرون کنترل می شوند، خود را به منزلۀ کانون کنترل می­بینند.

پژوهش ها نشان می­دهد که یک احساس نیرومند خودسامانی با از خود بیگانگی در محیط کار
، رضایت کاری بیشتر، سطوح بالاتر عملکردی ، فعالیتها کارآفرینانۀ خلاق بیشتر و سطوح بالاتر درگیری شغلی، رابطه دارد (اورعی، ۱۳۸۷، ۴۴) .

خودسامانی با داشتن حق انتخاب دربارۀ روش های مورد استفاده برای انجام وظیفه، مقدار تلاشی که باید صورت گیرد، سرعت کار و چارچوب زمانی که کار باید در آن انجام شود پیوستگی بسیار مستقیم دارد. افراد توانمند در مورد کارهایشان احساس مالکیت می­ کنند زیرا آنان می توانند تعیین کنند که کارها چگونه باید انجام شوند و با چه سرعتی پایان یابند. داشتن حق انتخاب جزء اصلی خودسامانی به شمار می­رود (همان منبع، ۴۴).

۳- موثر بودن(پذیرفتن شخصی نتیجه[۱۳])

افراد توانمند احساس کنترل شخصی بر نتایج دارند. آنان بر این باورند که می­توانند با تحت تأثیر قرار دادن محیطی که در آن کار می­ کنند یا نتایجی که تولید می­شوند، تغییر ایجاد کنند. پذیرفتن شخصی نتیجه، عبارت است از «اعتقادات فرد در یک مقطع مشخص از زمان در مورد توانایی اش برای ایجاد تغییر در جهت مطلوب» این یک اعتقاد راسخ است که یک شخص با فعالیت های خود می ­تواند بر آنچه اتفاق می افتد تأثیر بگذارد بنابراین احساس پذیرفتن شخصی نتیجه به ادراک تأثیر گذاری[۱۴] معطوف است.

افراد توانمند اعتقاد ندارند که موانع محیط بیرونی فعالیت های آنان را کنترل می کنند. بلکه بر این باورند که آن موانع را می توانند کنترل کنند. آنان احساس «کنترل فعال» دارند که به آنان اجازه می­دهد تا محیط را با خواسته های خود همسو کنند، برخلاف «کنترل منفعل» که در آن خواسته­ های افراد با تقاضاهای محیط همسو می­ شود. افرادی که دارای احساس نتیجۀ شخصی هستند می­کوشند به جای رفتار واکنشی در مقابل محیط تسلط خود را بر آنچه می بینند حفظ کنند  (همان منبع، ۴۴).

داشتن احساس پذیرفتن شخصی نتیجه، کاملاً به احساس خود کنترلی مربوط است برای اینکه افراد احساس توانمندی کنند آنان نه تنها باید احساس کنند که آنچه انجام می­ دهند اثری به دنبال دارد، بلکه باید احساس کنند که آنان خود می­توانند آن اثر را به وجود آورند یعنی برای اینکه آن نتیجه با احساس توانمندی همراه باشد آنان باید احساس کنند که کنترل نتیجۀ تولید را در دست دارند.

حتی از دست دادن اندکی از کنترل شخصی می ­تواند از لحاظ جسمی و عاطفی زیان آور باشد برای مثال معلوم شده است که فقدان کنترل شخصی به افسردگی، فشار روانی، نگرانی، روحیۀ پائین، فقدان بهره وری، رخوت، ناتوانی و حتی افزایش نرخ مرگ منتهی می شود. بنابراین، داشتن نوعی احساس کنترل شخصی، برای سلامتی و نیز توانمندی ضروری است از جانب دیگر حتی توانمندترین افراد نمی­توانند آنچه را برای آنان اتفاق می­افتد به تمامی کنترل کنند. هیچ­کس همه نتایجی را که در زندگی او به دست می­آید در کنترل کامل ندارد. با وجود این توانمند شدن به افراد کمک می کند تا شمار پذیرفتن شخصی نتایج را که می­توانند کنترل کنند افزایش دهند.  اغلب، این کار به همان مقدار که بستگی به توانایی تشخیص حوزه­ هایی دارد که در آنها می ­تواند تأثیر و نفوذ برخوردار بود به توانایی اراده و تغییر محیط خارجی به منظور افزایش تسلط بر آن نیز بستگی دارد. (همان منبع، ۴۶).

تصویر مرتبط با افسردگی در روانشناسی Psychological depression

۴-  معنی دار بودن[۱۵]

افراد توانمند احساس معنی دار بودن می­ کنند. معنی دار بودن به معنی ارتباط اهداف و وظایف کاری با ایده ها و استانداردهای فرد می­باشد(Ugboro & Obeng, 2001, 29) . برای فعالیتی که به آن اشتغال دارند ارزش قایل اند، آرمانها و استانداردهای شان با آنچه در حال انجام دادن آن هستند،  متجانس دیده می­شوند و فعالیت در نظام ارزشی شان مهم تلقی می­ شود.  افراد توانمند دربارۀ آنچه تولید می­ کنند دقت دارند، بدان اعتقاد دارند، از نیروی روحی یا روانی سرمایه گذاری می کنند و از درگیری و اشتغال خویش از نوعی احساس اهمیت شخصی[۱۶] برخوردار می­شوند. بنابراین، معنی دار بودن به نگرش ارزشی معطوف است.

فعالیتهایی که دارای چاشنی[۱۷] معنی دار هستند، نوعی احساس هدفمند، هیجان یا مأموریت برای افراد ایجاد می­ کنند و به جای اینکه نیرو و اشتیاق افراد را هدر بدهند منبعی از نیرو و اشتیاق برای آنان فراهم می­آورند. تنها دستیابی به حقوق، کمک به یک سازمان برای کسب درآمد یا دقیق انجام دادن یک شغل برای بسیاری از مردم احساس معنی داری ایجاد نمی­کند. بعضی چیزهای بنیادی­تر، شخصی تر و با ارزش، باید با فعالیت پیوند یابند و کارها باید با برخی چیزهای انسانی­تر همراه باشد.

افراد به هنگام اشتغال به کاری که احساس می­ کند معنی دار است نسبت به زمانی که احساس معنی دار بودن شغل پائین است بیشتر به آن متعهد می­شوند، بیشتر درگیر آن می­گردند و نیروی زیادتری برای آن کار متمرکز می­ کنند. افراد به علت اینکه کار معنی دار، با احساس اهمیت شخصی و خود ارزشی آنان همراه است در اشتغال بدان هیجان و شوق بیشتری دارند. همچنین افرادی که با احساس معنی دار بودن شغل، توانمند شده اند نوآورتر و بر رده های بالاتر تأثیرگذارتر می­باشند (اورعی، ۱۳۷۸، ۵۰).

۵-  اعتماد[۱۸]

سرانجام افراد توانمند دارای حسی به نام اعتماد هستند و مطمئن هستند که با آنان منصفانه[۱۹] و یکسان رفتار خواهد شد، این افراد این اطمینان را حفظ می­ کنند که حتی در مقام زیردست نیز نتیجۀ نهایی کارهایشان منصفانه خواهد بود. معمولاً معنی این احساس آن است که آنان اطمینان دارند که صاحبان قدرت به آنان آسیب یا زیان نخواهند زد و با آنان بیطرفانه رفتار خواهد شد. به بیان دیگر اعتماد به معنی داشتن احساس امنیت شخصی است. اعتماد همچنین به طور ضمنی دلالت بر این دارد که افراد خود را در یک موقعیت آسیب پذیری قرار می­ دهند، با این همه افراد توانمند ایمان دارند که در نهایت هیچ آسیبی در نتیجۀ آن اعتماد متوجه آنان نخواهد شد (همان منبع، ۵۸).

افرادی که اعتماد می کنند، آمادگی بیشتری دارند تا صداقت و صمیمیت را جانشین تظاهر و بی­مایگی سازند، آنان بیشتر معتقد صراحت و صداقت و سازگاری هستند تا فریبکاری و ظاهربینی. آنان، همچنین بیشتر پژوهش گرا و خودسامان، خودباور و مشتاق به یادگیری هستند، برای روابط متقابل، ظرفیت بیشتری دارند و در گروه ها در مقایسه با افراد با اعتماد پائین، درجۀ بالاتری از همکاری و خطرپذیری را نشان می­ دهند. افراد دارای اعتماد به دیگران بیشتر علاقه دارند، تلاش می­ کنند تا با دیگران بخش موثری از گروه باشند، آنان همچنین خود افشاگرتر[۲۰]، در ارتباطات مربوط به خود صادق تر و برای گوش دادن با دقت به دیگران تواناتر هستند. آنان نسبت به افراد سطوح پایین اعتماد دارند،  در برابر تغییر کمتر مقاومت می­ کنند و برای انطباق با ضربه های روانی غیرمنتظره تواناتر می­باشند. احتمال بیشتری وجود دارد که افرادی که به دیگران اعتماد می­ کنند خود قابل اعتماد و از استاندارهای اخلاقی – شخصی بالایی برخوردار باشند (همان منبع، ۶۰).

۲-۱-۲-          عوامل مؤثر بر احساس توانمندی افراد

تئوری شناخت اجتماعی (SCT) [21] یک چارچوب مفید برای تجزیه و تحلیل احساس افراد از میزان توانمندی خود فراهم می آورد. این تئوری بر ادراک و پنداشت افراد از محیط کاری شان تأکید دارد (دفت، ۱۳۷۷) افراد به جای آنکه کاملاً مستقل و یا تحت تسلط محیط شان باشند فعالانه رویدادهای محیطی را تفسیر و به جای برخی واقعیت های عینی تحت تأثیر ادراک شان از محیط قرار دارند. در همین راستا، توماس و ولتهووس بر این اعتقادند که قضاوت های افراد در مورد سازمان بر پایه تفسیرشان از محیط آن شکل می گیرد. برای آنکه افراد احساس توانمندی کنند باید خودشان به این ادراک برسند که شرایط برای توانمندسازی شان فراهم است. به عنوان مثال هر چند ممکن است در عالم واقع منابع سازمانی غیر متمرکز شده باشند (واقعیت عینی) ولی تا زمانی که افراد به این ادراک نرسیده که منابع برای استفاده در دسترس شان قرار دارد (واقعیت ادراکی) دسترسی به منابع بر احساس توانمندی آنها تأثیر کمی خواهد گذاشت. در نتیجه ادراک افراد از محیط کاری شان است که به احساس توانمندی آنها شکل می دهد نه بعضی واقعیت ها. به علاوه از آنجا که توانمندسازی به عنوان یک مجموعه از شناخت ها تعریف شده پس باید از طریق ادراک افراد ارزیابی شود(Spreitzer , 1996, 109)

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

طبق تئوری شناخت اجتماعی سه دسته از عوامل بر ادراک افراد از احساس توانمندی خود تأثیر می گذارند که در شکل ۲-۲۲   مشخص شده است (Koberg et al., 1999, 49) .

 

عوامل فردی مؤثر بر توانمندی

·   تحصیلات

·   سابقه کار

·   جنسیت

·   نژاد

·   کانون کنترل

·   عزت نفس

ویژگی های گروهی:

·   اثر بخشی گروه

·   اهمیت گروه

·   اعتماد درون گروهی

·   ادراک افراد گروه نسبت به تأثیرشان بر مدیران

ویژگی های ساختاری اجتماعی واحد کار:

·   ابهام نقش

·   حیطه کنترل

·   حمایت اجتماعی- سیاسی

·   دسترسی به منابع

·   دسترسی به اطلاعات

·   جایگاه فرد در سلسله مراتب
سازمان

·   جو مشارکتی واحد کاری

توانمندسازی روانشناختی

·   احساس مؤثر بودن

·   احساس شایستگی داشتن

·   معنا دار بودن

 

پیامدها

·   اثر بخشی

·   نوآوری

 
شکل ۲-۲۲ ) عوامل مؤثر بر ادراک افراد از توانمندی خود

 

استراتژی

[۱]  -Organization vision

[۲] - Viliam Sharir

[۳] - Mishra

[۴] - Kanger and Kanungo

[۵] - Self- Efficacy

[۶] - Self- Determination

[۷] - Personal Consequence

[۸] - Meaning

[۹] - Senes of Competence

[۱۰] - Self- Efficacy

[۱۱] - Personal - Mastery

[۱۲]  -Self - Determinig

[۱۳] - Personal Consequence

[۱۴] - Perception of impact

[۱۵]  -Meaning

[۱۶] - Personal Significance

[۱۷] - Infused

[۱۸]  -Trust

[۱۹]  -Fairly

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1400-03-01] [ 01:40:00 ب.ظ ]




۲-۱-۱-          استراتژی های توانمند سازی[۱]

استراتژی هایی که منجر به توانمندسازی کارکنان می گردند در جدول زیر مشخص شده است و تاثیر هر یک از این استراتژی ها بر روی هر یک از ابعاد مشخص شده است.

جدول ۲-۶) استراتژی های توانمند سازی  (Robbins,1993,40)
اقدامات توانمند سازی احساس مؤثر بودن احساس شایستگی معنا داری حق انتخاب
رهبری کاریزماتیک   ٭ ٭  
رهبری تحولی ٭ ٭ ٭  
تفویض اختیار       ٭
تصمیم گیری مشارکتی       ٭
تشویق بخود مدیریتی   ٭   ٭
غنی سازی شغلی ٭   ٭ ٭
ایجاد تیم های کاری خودگردان ٭   ٭ ٭
ایجاد وظایف با بازخور درونی ٭      
ایجاد فرهنگ حمایتی در سازمان ٭   ٭ ٭
تشویق به هدف گذاری ٭      
سیستم های پاداش   ٭   ٭
سیستم پیشنهادات و تیم سازی ٭   ٭ ٭

 

۲-۱-۲-          موانع توانمندسازی کارکنان

موانع موجود در توانمندسازی کارکنان را می توان از سه بعد مورد بررسی قرار داد. این سه بعد را می توان ابعاد مهم هر سازمان دانست. این ابعاد عبارتند از بعد محیطی[۲]، بعد ساختاری[۳] و بعد محتوا[۴]. هر یک از ابعاد از اجزای مختلفی تشکیل شده اند که می توان از طریق آن سازمان را مورد بررسی قرار داد. موانع و مشکلات توانمندسازی افراد می تواند از عدم کارائی این سه بعد سازمانی ناشی گردد که در ذیل اجرای مهم هر یک از این ابعاد بیان می گردد.

 

الف)  موانع ساختاری توانمندسازی کارکنان:

منظور از ساختار، همه عناصر و عواملی و شرایط فیزیکی و غیرانسانی سازمان می باشد که با نظم و ترتیب خاصی به هم پیوسته و چارچوب، غالب، پوسته، بدنه و هیکل فیزیکی سازمان را می سازند. بنابراین تمام منابع اطلاعاتی و مادی وقتی با ترکیب خاصی در بدنه کل سازمان جاری شوند اجزای ساختاری محسوب می شوند و در واقع عوامل غیر زنده سازمان می باشند مانند: قوانین دست و پاگیر سازمانی، سیستم حقوق و دستمزد ناکارآمد، تجهیزات و امکانات فرسوده، ویژگیهای ساختار سازمانی (پیچیدگی، رسمیت، تمرکز)، وجود سلسله مراتب بیش از حد، عدم ارتباطات مؤثر سازمانی، کنترل و نظارت شدید، عدم شفافیت اهداف سازمان، رشد و ارتقای محدود، ناعادلانه بودن سیستم پاداش، توزیع نامناسب قدرت و بوروکراسی شدید (امیری، ۱۳۸۲، ۱۰۲).

 

ب)  موانع محیطی توانمندسازی کارکنان:

منظور از شاخه زمینه، تمام شرایط و عوامل محیطی و برون سازمان می باشد که بر سازمان محیط می باشند و روش ها و سیستم های اصلی سازمان را تشکیل می دهند. شاخه زمینه مهمترین شاخه بوده که بقاء و رشد سازمان به آن وابسته است که عبارتند از: تغییرات تکنولوژیکی، رقبا، محیط، فضای درون سازمان، محیط خانوادگی کارکنان، عدم پویایی محیط سازمان، ثبات و ایستایی و فقدان رابطه موثر بین محیط و سازمان (همان منبع، ۱۰۳).

 

ج)  موانع رفتاری توانمندسازی کارکنان:

منظور از شاخه محتوی رفتار انسان، روابط انسانی سازمان می باشد که با فرم های ارتباطی
(غیر رسمی) و الگوهای خاصی به هم پیوسته و محتوای اصلی سازمان را تشکیل می دهد و در واقع عوامل زنده سازمان محسوب می شوند. عوامل ساختاری و محتوایی داخل سازمان بوده و محصور محیط
می باشند که عبارتند از: فرهنگ سازمانی نامطلوب، عدم توجه به جایگاه و اهمیت نقش گروه، سبک مدیریت نامناسب، سیستم انگیزش ناکارآمد، عدم مشارکت واحدهای کاری، فقدان جو مشارکت، فقدان اثربخشی دوره های آموزشی، عدم توجه به گروه های غیر رسمی، ویژگی های شخصیتی افراد، ناعادلانه بودن سیستم پاداشی و تشویق، عدم تفویض اختیار متناسب با مسئولیت، عدم دسترسی به اطلاعات مرتبط با شغل، فقدان سیستم ارزشیابی عملکرد مناسب، فقدان وجود تیم های کاری در سازمان (همان منبع، ۱۰۴)

پیتربلاک[۵] در کتاب خویش درباره توانمندسازی مدیریتی که در سال ۱۹۸۷ بیان می دارد که انجام توانمندسازی بسیار مشکل است و بسیاری از مدیران و کارکنان از پذیرش توانمندسازی ناخرسندند، این امر بیشتر به نگرشهای شخصی مدیران باز می گردد. عمده موانع توانمندسازی که از سوی مدیران ایجاد می شود به دلیل ۱) فقدان امنیت شغلی ۲) نگرش مدیران در مورد زیردستان ۳) نیاز به کنترل شدید می باشد. در مطالعه مدیرانی که به آنان پیشنهاد شد تا تمام مسئولیت کاری حوزۀ خویش را به عهده بگیرند حدود ۲۰% از آنان این مسئولیت را پذیرفتند و از آن استفاده کردند. حدود ۵۰% با احتیاط صداقت پیشنهاد را آزمودند و پس از شش ماه شروع به کار نمودند و حدود ۳۰% به طور کلی از عهده گرفتن مسئولیت خویش خودداری نمودند. می توان این نتیجه را گرفت که یکی از مهمترین موانع توانمندسازی که می توان آن را به طور مستقل و جداگانه از سه بعد اشاره شده مورد بررسی قرار داد نوع نگرش مدیران باشد (اورعی، ۱۳۸۷، ۴۸).

 

[۱]  -Empowerment Strategies

[۲] - Contex

[۳] - Struchur

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:40:00 ب.ظ ]




ابعاد و انواع حمایت اجتماعی

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

محققان اجتماعی طبقه بندی های گوناگونی را از انواع حمایت های اجتماعی ارائه نموده اند ، که در زیر به مهم ترین آنها اشاره می گردد .

در یک طبقه بندی باررا و آنلی[۱] شش مقوله حمایت اجتماعی را مطرح کرده اند:

    1. مساعدت های مالی : به شکل پول و یا سایر چیزهای فیزیکی
    2. مساعدت رفتاری : مشارکت فیزیکی در انجام وظایف و امور
    3. تعاملات صمیمی : رفتارهای مشورتی غیر مستقیم مانند گوش دادن،انجام دادن،درک و تفاهم و احترام به طرف مقابل
    4. راهنمایی : ارائه تدبیر،راهکار ،پیشنهاد،اطلاعات
    5. بازخورد: آماده کردن افراد برای تفکر مجدد در خصوص رفتارها،تفکرات و احساساتشان
  1. تعاملات اجتماعی مثبت : درگیری در تعاملات اجتماعی برای تفریح و سرگرمی

اساسی ترین ابعاد حمایت اجتماعی در دو بعد طبقه بندی می شود :

    1. بعد ساختاری؛ که ویژگی های کمی و عینی منبع حمایت را در بر می گیرد که شامل روابط اجتماعی رسمی یا غیر رسمی فرد با دیگران و تعداد نقش هایی که فرد ایفا می کند؛ می شود. این بعد حمایت اجتماعی ناظر به شبکه روابط اجتماعی فرد با دیگران است و تعداد افراد مورد تعامل ، نوع و میزان ارتباطات مجموعه افرادی را در یک شبکه با هم پیوند دارند، در بر دارد.

  1. بعد عملکردی؛که شامل ویژگی های کیفی و ذهنی حمایت می باشد. این بعد به خصایص روابط اجتماعی که فرد برقرار می کند، مربوط است. اهمیت بعد عملکردی از این رو است که روابط اجتماعی فرد تا چه حد می تواند در هنگام مواجه با فشارهای روانی و اجتماعی به مثابه تعدیل کننده و محافظ عمل نمایند .

 

کوب[۲] (۱۹۷۶) انواع حمایت اجتماعی را شامل :۱) حمایت عاطفی ۲)حمایت اعتباری(ارزشی) ۳)احساس تعلق داشتن؛ می داند .

کاپلان (۱۹۷۷) پیشنهاد نمود که ابعاد کارکردی حمایت اجتماعی، تمام نیازهای اجتماعی اساسی را شامل می شود.نیازهای اجتماعی اساسی ، علاقه و محبت، اعتبار و ارزش و یا موافقت، تعلق ،هویت و امنیت را در بر می گیرد.تعاریف کوب و کاپلان به حمایت عاطفی محدود شده است.اخیراً محققان حمایت ابزاری و اطلاعاتی را هم در تعاریف مفهومی از حمایت اجتماعی وارد کرده اند . به عنوان مثال هوس[۳] (۱۹۸۷)حمایت اجتماعی را در ۴ دسته وسیع متمایز می کند: ۱٫ حمایت عاطفی که با سهیم شدن در تجارب زندگی پیوند می خورد و توجه ، مراقبت ، علاقه و صداقت را شامل می شود ، ۲٫ حمایت ابزاری که فراهم کردن وسایل و خدمات در دسترسی را برای فرد شامل می شود تا مستقیماً فرد را در برطرف کردن نیازش کمک کند ، این حمایت از طریق دوستان نزدیک ، همکاران ( هم رده ها) و همسایگی ها تأمین می شود ، ۳٫ حمایت اطلاعاتی که حمایت به وسیله نصیحت ، پیشنهاد و اطلاعاتی است و فرد در مواجه با مسائل می تواند از آنها استفاده کند، ۴٫ حمایت ارزیابی که نوعی اعتبار بخشیدن است(نوریس،۲۰۰۹:ص۱۵ ) .

براساس تعریف مفهومی کاپلان(۱۹۷۴) ،تویتس[۴] (۱۹۸۲)بیان می کند که حمایت اجتماعی باید به وسیله میزان و درجه ای که نیازهای اجتماعی اساسی فرد از طریق تعاملات با دیگران تأمین می گردد ، تعریف شود. بعد از یک بازنگری جامع در مقالات ، تویتس(۱۹۸۲) پیشنهاد کرد که حمایت ابزاری ( مانند فراهم نمودن یاری و کمک محسوس و ملموس از طریق خدمات کاری یا خانوادگی ) و حمایت عاطفی (مانند فراهم نمودن کمک غیر ملموس نظیر علاقه ، نصیحت و اعتبار)، تمام نیازهای اجتماعی اساسی را در بر می گیرد و تمام انواع دیگر حمایت را شامل می شود (نوریس،۲۰۰۹:ص۱۵ ). حمایت عاطفی به میزان و دریافت محبت، مراقبت، همدردی و درک از دیگران ، مرتبط است (تویتس،۱۹۹۵:ص۲۶). حمایت عاطفی معمولاً به وسیله یک محرم( رازدار) و یا شبکه ای از افراد نزدیک صمیمی فراهم می شود(برکمن،۲۰۰۰:ص ۲۵).

حمایت ابزاری به کمک و یاری درنیازهای محسوس زندگی روزمره برمی گردد که شامل خرید خانه، پختن وتمیز کردن می شود.

به عقیده محققان اساساً ۵ نوع حمایت اجتماعی وجود دارد:

  1. حمایت عاطفی ؛ ابراز همدردی، توجه ، محبت و علاقه نسبت به فرد را در بر می گیرد، به این معنا که فرد در هنگام فشار روانی احساس می کند که به جایی تعلق دارد و همین حس ، آسایش و آرامش را برای وی فراهم می نماید . می توان گفت منابع این نوع حمایت ، کسانی هستند که فرد برای دلداری ، تسلی و یافتن احساس اطمینان به آن ها رجوع می نماید.از نظر لاندرمن و دیگران ، حمایت عاطفی بعدی از حمایت اجتماعی است که در برگیرنده کاربرد روابط اجتماعی در سهیم شدن عواطف، یافتن تفاهم ، تخلیه یأس و سرخوردگی و افزایش عزت نفس است (قدسی،۱۳۸۲ :ص۶)
  2. حمایت ارزشی؛ با ابراز احترام ، تشویق و تائید نظرها و احساسات فرد نمود پیدا می کند . این حمایت ، احساس ارزشمندی ، لیاقت و اعتبار را در فرد افزایش می بخشد .
  3. حمایت مادی ؛ شامل کمکهای مستقیم به فرد است .
  4. حمایت اطلاعاتی ؛ پیشنهاد ، توصیه کردن و کمک به فرد برای فهم یک مسئله و یا مشکل را شامل می شود . اطلاعاتی که فرد بتواند در برابر مسائل شخصی و محیطی از آن ها استفاده نماید ، می تواند به عنوان یک منبع حمایتی محسوب گردد .
  5. حمایت شبکه ای؛ فرد به دلیل عضویت در گروهی با علایق و فعالیتهای خاص حمایتی را دریافت می دارد .

۲-۲-۱-۲منابع حمایت اجتماعی

حمایت اجتماعی از منابع مختلفی می تواند تأمین گردد : خانواده،دوستان، همکاران،مدیران و….هریک از این منابع قادر هستند که فقدان منابع حمایتی دیگر را جبران نماید . این منابع را در دو گروه کلی می توان تقسیم بندی نمود :

  • حمایت های رسمی که غالباً از سوی مؤسسات و نهادهای خصوصی و دولتی ارائه می شود.
  • حمایت های غیر رسمی که از روابط شخصی فرد با خانواده ،دوستان و… به ویژه در هنگام بحران ها و نیازها ناشی می شود.

توجه به این نکته ضروری است که بین حمایت های رسمی سیستم های خدماتی و حمایت های غیر رسمی دوستان و خانواده ، تمایز وجود دارد.حمایت های اجتماعی غیر رسمی نسبت به حمایت های رسمی ساختار یافتگی کمتری داشته و به صورت آزادانه انجام می شوند.

۲-۲-۱-۳کارکردهای حمایت اجتماعی

همه افراد در طول زندگی خود ( در هر سنی ) ، درجاتی از استرس را تجربه می کنند و در صدد کنار آمدن با آن بر می آیند. به فرآیندی که برای مهار ناهماهنگی اداراک شده بین ملزومات و منابع در یک موقعیت استرس زا توسط افراد به کار گرفته می شود؛ کنارآمدن گفته می شود ( سارافینو،۱۳۸۴:ص۲۳۲) . یکی از راهکارهای کنار آمدن با موقعیت های استرس زا، افزایش حمایت های اجتماعی است و تحقیقات نشان داده اند که حمایت اجتماعی ، به افراد در کنار آمدن با فشار روانی کمک می نماید( سانتراک ،۱۳۸۳:ص ۳۱۵) و موجب تخفیف شماری از نشانگان درماندگی روانشناختی از قبیل افسردگی ، اضطراب و ناخشنودی می شود (آزاد،۱۳۷۴٫ص ۱۶۰). کاپلان (۱۹۷۴)، کاسل[۵] (۱۹۷۴،۱۹۷۶) و کوب (۱۹۷۶) از اولین کسانی بودند که بر نقش حمایت اجتماعی در سلامت روانی تأکید کردند . به طور کلی بیشتر مقالات پیرامون حمایت اجتماعی اشاره داشتند که حمایت اجتماعی به عنوان یک سپر در مقابل تأثیرات زیان آور جسمی و روانی فشارهای زندگی عمل می کند(نوریس،۲۰۰۹:صص۱۵-۱۴).

عکس مرتبط با افسردگی در روانشناسی Psychological depression

تامپسون (۱۹۹۵) برای حمایت اجتماعی کارکردهای زیر را بیان کرده است: ضربه گیری در برابر استرس ها، دسترسی به اطلاعات، خدمات و منابع مادی، کسب مهارت، مشاوره و ارائه راهکار و راهنمایی، نظارت، کنترل اجتماعی (خیراله پورص۷۸:صص۶۱-۵۹) .

کارکردهای حمایت اجتماعی در سه گروه کلی عبارتند از:

  • کمک محسوس : در هنگام فشارهای روانی ، خانواده و دوستان می توانند خدمات و امکانات خوبی را در اختیار فرد قرار دهند.
  • اطلاعات : منابع حمایتی نظیر دوستان و خانواده با ارائه راهکارها و پیشنهاداتی درخصوص فشار روانی ایجاد شده، در مقابل فشار روانی فرد را قادر به مقابله می نمایند .
  • حمایت هیجانی : اطمینان فرد نسبت به این امر که برای دیگران ارزشمند است ، در زمان رویارویی با فشار و استرس که عزت نفس اغلب کاهش می یابد ، به او کمک می کند که با دلگرمی بیشتری با فشار روانی کنار بیاید .اغلب مطالعات و تحقیقات در زمینه حمایت اجتماعی ، تأثیر مبادلات عاطفی را مورد توجه قرار داده اند. این مطالعات نشان می دهند که داشتن رابطه نزدیک و خصوصی با کسی برای کاهش و یا از بین بردن تأثیر عوامل استرس زا ،بسیار اهمیت دارد (تاسیگ،۱۳۸۶:ص۷۰) .

۲-۲-۱-۴عوامل مؤثردر بهره مندی از حمایت اجتماعی

عوامل متعددی در تعیین بهره مندی از حمایت اجتماعی مؤثرند.بعضی از این عوامل به خود فرد مربوط می شوند (عوامل درون فردی) ؛ به عنوان نمونه خلق و خوی فرد ، تعیین کننده اینست که فرد، گیرنده یا دهنده حمایت باشد (سارافینو،۱۳۸۴:ص ۲۴۳) . افراد از لحاظ میزان نیاز و علاقه به روابط اجتماعی متفاوت هستند و احتمال برخورداری و نیز ارائه حمایت اجتماعی توسط آنهایی که بیشتر درصدد برقراری ارتباط با دیگران می باشند ، بیشتر است. فردی که اجتماعی نباشد، به دیگران کمک نکند و اجازه ندهد دیگران بفهمند که به کمک نیاز دارد ، احتمالاً از حمایتی برخوردار نخواهد شد. بعضی افراد آنقدر که لازم است، جسارت کمک طلبیدن را ندارند ، یا نمی خواهند مزاحم دیگران شوند ، یا می خواهند مستقل شوند، یا نمی دانند که از چه کسی کمک بخواهند ، یا نمی توانند به کسی اطمینان کنند.

یکی دیگر از عوامل تعیین کننده بهره مندی از حمایت اجتماعی، ساختار شبکه اجتماعی فرد ، یعنی پیوندهایی است که فرد با اعضای خانواده و جامعه خود دارد (سارافینو،۱۳۸۴:ص ۱۸۰) . مطالعات گسترده در مورد حمایت اجتماعی نشان داده است که به طور مشخص خویشاوندان ، دوستان ، همسایگان و همکاران به عنوان منابع مهمی هستند که می توان در صورت نیاز به کمک آنها مراجعه کرد. پیوندهای گوناگون- که از نظر وسعت ، میزان صمیمیت ، تعداد ارتباطات و نزدیکی متفاوت هستند- حمایت های اجتماعی مختلفی را برای اعضای شبکه فراهم می سازند . بنابراین تنوع روابط ، طیف وسیعی ازحمایت های متنوع را برای افراد فراهم می آورد و این حمایت های اجتماعی افراد را قادر می سازد تا توانایی رویارویی با مشکلات روزمره زندگی و بحران های زندگی را داشته باشند و به خوبی آنها را سپری کنند.

میزان حمایت اجتماعی که افراد دریافت می کنند ، همچنین به جنس و گروه فرهنگی اجتماعی آنان بستگی دارد.برخی شواهد نشان می دهد که زنان در مقایسه با مردان ، کمتر از همسرانشان از حمایت برخوردار می شوند و برای کسب حمایت اجتماعی ، بیشتر به دوستان زن خود تکیه می کنند (سارافینو،۱۳۸۴،ص ۱۸۱) .

تحقیقات نشان داده است ، افرادی که با وقایع استرس زا به خوبی کنار می آیند ،بیشتر امکان دارد که دیگران را به خود جذب کنند و احتمال دوری دیگران از آنها بسیار اندک است. در حالی که آن گروه از افراد که در مقابله با استرس مشکل دارند ،چنین نیستند؛ این بدین معناست که افرادی که بیش از همه به حمایت اجتماعی نیاز دارند، کمتر احتمال دارد که از آن  بهره مند شوند. (سارافینو،۱۳۸۴،ص ۲۴۳)

۲-۲-۱-۵ نظریه های حمایت اجتماعی

۱٫۵٫۱٫۲٫۲تئوری های شکل گیری روابط

بسیاری از محققان رابطه را به عنوان عنصر مبنایی حمایت اجتماعی می دانند و میزان برخورداری افراد از حمایت اجتماعی را براساس داشتن رابطه با دیگران و درگیری در آن بر حسب شدت رابطه ، ارزیابی می نمایند . از این رو قبل از پرداختن به تئوری های اصلی حمایت اجتماعی ، ضرورت دارد تئوری هایی که چگونگی شکل گیری روابط منتقل کننده منابع اجتماعی را تبیین می کنند، مورد بررسی قرار گرفته شوند.

این تئوری ها در یک دسته بندی کلی در ۵ طبقه قرار می گیرند ،که عبارتند از: رویکرد های مبادله و انصاف، رویکرد رشد مرحله ای رابطه،رویکرد علی تعاملی، رویکرد تقویت، رویکرد هماهنگی شناختی

۱٫۱٫۵٫۱٫۲٫۲ رویکرد های مبادله و انصاف :
     در این رویکرد ، معیار حفظ و تداوم روابط، میزان داده ها و ستانده های آنهاست و افراد علاقمند هستند که بین آنچه که در یک رابطه هزینه می کنند و آنچه که از آن دریافت می نمایند ، توازن برقرار باشد . از تئوری های مربوط به این رویکرد ؛ می توان به تئوری وابستگی متقابل کلی و تیبات[۶]، تئوری انصاف هاتفیلد[۷] و مدل سرمایه گذاری راسبالت[۸] اشاره کرد.
  1. تئوری وابستگی متقابل کلی و تیبات

در اکثر تئوری های مبادله،اصلی ترین فرض اینست که برای تحقق نتیجه رضایت بخش از یک رابطه، باید پاداش های هر دو طرف رابطه، بیشتر از هزینه هایی باشد که آنها متحمل می شوند. از دیدگاه کلی و تیبات ، افراد برای ارزیابی رضایتبخش بودن رابطه خود با دیگران ، از معیار سطح مقایسه استفاده می کنند . سطح مقایسه معیاریست که منعکس کننده کیفیت نتایجی است که فرد احساس می کند در یک رابطه استحقاق به دست آوردن آنها را دارد و در نهایت براساس همین معیار ، تصمیم به ادامه و یا ترک رابطه را می نماید (پرلمن و فهر : (Perlman and Fehr,1989

کلی و تیبات در ارتباط با احتمال ترک کردن رابطه، اصطلاح وابستگی [۹] را بکار می برند.وابستگی تابعی است از نتایج رابطه منهای سطح مقایسه برای جانشین های رابطه. اگر پس از ارزیابی نتایج رابطه کمتر از سطح مقایسه باشد، به احتمال بیشتری فرد رابطه را رها خواهد کرد و هر چه احتمال ترک رابطه بیشتر باشد ، نشان دهنده وابستگی کمتر فرد به آن رابطه خواهد بود(قدسی.۱۳۸۲: ص۶۹).

  1. تئوری انصاف هاتفیلد

در این تئوری نیز فرض اصلی اینست که افراد در روابطشان سعی می کنند ، حداکثر نتیجه را به دست بیاورند (والستر و دیگران :Walster,et .1978   (.طبق این تئوری افراد علاقه دارند که نتیجه رابطه را برای خود با نتیجه آن برای طرف دیگر رابطه مقایسه کنند."رابطه منصفانه رابطه ایست که در آن فرد احساس کند که نسبت داده/ نتیجه[۱۰] هایش با نسبت داده / نتیجه های طرف مقابل رابطه مشابه باشد"(همان:ص۷۰).

به اعتقاد نظریه پردازان تئوری انصاف ، چنانچه یک طرف رابطه به دنبال حداکثر سازی نتایج رابطه برای خود باشد، در طرف دیگر احساس ناخرسندی و کمبود ایجاد خواهد شد.در چنین شرایطی فرد ناراضی از رابطه،به طرق مختلفی از جمله تلاش برای تغییر نتایج رابطه، استفاده از مکانیزم روانی متقاعد کردن و ترک رابطه، درصدد اعاده انصاف بر می آید.

  1. مدل سرمایه گذاری راسبالت

این مدل در واقع مدل بسط یافته تئوری تیبات و کلی با توجه به مفاهیم تعهد و رضایت است (Rusbult,1980) . راسبالت در چهارچوب رویکرد وابستگی متقابل عنوان می کند که رضایت افراد از یک رابطه در سه حالت افزایش پاداش ها ، کاهش هزینه ها و کمتر شدن انتظارات شخصی آنها ، بیشتر می شود . براساس پیش بینی نظریه پرداز این مدل، اگر فرد جانشین های ضعیفی برای رابطه فعلی خود داشته باشد، به آن رابطه متعهد تر می گردد.راسبالت در مدل خود ، فراتر از تئوری مبادله عنوان می کند که تعهد نیز در رابطه می تواند متأثر از سرمایه گذاری ( منابعی نظیر پول، وقت و انرژی عاطفی ) باشد؛ هرچه سرمایه گذاری در یک رابطه سنگین تر، تعهد فرد به آن بیشتر.از نظر او سرمایه گذاری به علت ماهیتی که دارد و به سادگی قابل جدا شدن از رابطه نیست ، از پاداش و هزینه متمایز می باشد.سرمایه گذاری با فسخ رابطه از بین می رود و یا به لحاظ مقدار به طور قابل توجهی کاهش می یابد . از این رو سرمایه گذاری ها با افزایش دادن هزینه فسخ رابطه ، به حفظ آن کمک نموده و میزان تعهد را افزایش می دهد ( قدسی،۱۳۸۲: ص ۷۲) .

۲٫۱٫۵٫۱٫۲٫۲رویکرد رشد مرحله ای رابطه

در این رویکرد، فرایند ایجاد و رشد رابطه مورد توجه قرار می گیرد . فرایند ایجاد رابطه به صورت تدریجی و مرحله ای در نظر گرفته می شود و برای ارتقاء از یک مرحله به مرحله دیگر متغیرهایی را دخیل می کند. از تئوری های مربوط به این رویکرد ؛ می توان به مدل شکل گیری و گسترش رابطه لوینگر و استوک[۱۱]، تئوری نفوذ اجتماعی آلتمن و تیلور[۱۲] اشاره کرد.

  1. مدل شکل گیری و گسترش رابطه لوینگر و استوک

در این مدل فرض اینست که کلیه روابط در طیفی نظری از عدم رابطه تا رابطه کامل قرار دارند.این طیف مراحل مختلفی را شامل می شود:

  • مرحله صفر: افراد از وجود هم اطلاعی ندارند و هیچ تماس و رابطه ای وجود ندارد.
  • مرحله یک: یکی از طرفین رابطه نسبت به دیگری شناخت و آگاهی دارد، اما هنوز رابطه ای برقرار نشده است .
  • مرحله دو: بین طرفین تعامل و ارتباطی رسمی متأثر از هنجارها و نقشهای اجتماعی وجود دارد .
  • مرحله سه: طرفین رابطه در اثر تعاملاتی که کمتر رسمی هستند،در تجارب یکدیگر سهیم می شوند و اشتراکاتی پیدا می کنند.

شکل ‏۲‑۱ طیف شکل گیری و گسترش رابطه لوینگر و اسنوک

در این مدل در سیر مراحل فوق متغیرهایی از جمله همجواری فیزیکی ، نزدیکی اجتماعی ، تشابه نگرش ها ، مکمل بودن نیازها و سطح خود افشاسازی ، دخالت دارند ( قدسی.۱۳۸۲: صص۷۵-۷۴ ) .

  • . تئوری نفوذ اجتماعی آلتمن و تیلور

این تئوری بیان می کند که شکل گیری رابطه و ایجاد دوستی، فرآیندی تدریجی است.طبق تئوری نفوذ ، فرد بعد از برقراری تعامل ، نتایج آن را با توجه به انتظارات پیش از تعامل و جانشین های رابطه در دسترس، ارزیابی می نماید و رابطه طی فرآیندی مستمر از ارزیابی و پیش بینی ، رشد می یابد . به نظر آلتمن و تیلور ، پایدارترین و نزدیک ترین روابط ، روابطی اند که به آهستگی و طی تعاملات مکرر رشد کرده باشند(قدسی.۱۳۸۲: ص۷۸).

چهار مرحله رشد رابطه که توسط آلتمن و تیلور تعیین شده است ، در شکل زیر دیده می شود:

شکل ‏۲‑۲ مراحل رشد رابطه آلتمن و تیلور

در مرحله مبادلات پایدار، طرفین رابطه با توجه به شناخت کامل از یکدیگر ، با هم تعامل خود انگیخته دارند و می توانند احساسات و رفتار احتمالی طرف دیگر را سریعاً تفسیر و پیش بینی کنند .

۳٫۱٫۵٫۱٫۲٫۲                رویکرد علی تعاملی

این رویکرد به توضیح وابستگی علی روابط نزدیک می پردازد.در این رویکرد شرایط علی ساختاری مؤثر در رابطه در سطوح محیطهای اجتماعی، فیزیکی و… در نظر گرفته می شود. تئوری مربوط به این رویکرد، مدل علی تعاملی زوجی[۱۳] است.

مدل علی تعاملی زوجی:

در این مدل که به تبیین روابط نزدیک[۱۴] می پردازد ، این موضوع مطرح می شود که درگیری فرد در روابط نزدیک با همسر ، خویشاوندان و دوستان ، عواطف ، افکار و کنش های او را تحت تأثیر قرار می دهد . در این نوع روابط ، وابستگی متقابل که در برگیرنده اتصالات علی متقابل در عواطف ، افکار و کنشهای طرفین رابطه است، اثر تعیین کننده ای بر جهت دهی رفتار فرد دارد ، به نحوی که رفتار یک طرف رابطه ،بر رفتار طرف مقابل مؤثر است و بالعکس . براساس این مدل رابطه نزدیک مانند دوستی یا ازدواج، رابطه ایست که دارای اتصالات متقابل نسبتاً مکرر ، متنوع ، قوی و با دوام در عاطفه ، افکار و کنش هاست (قدسی،۱۳۸۲: ص۷۳) . سطح بالای نزدیک بودن در یک رابطه دلالت بر این دارد که طرفین رابطه قادر به اثرگذاری عمیق بر یکدیگرند و طرح ها، اهداف و رفتار آنها با هم ارتباط علی بیشتری دارد و توانایی مستقل عمل کردن آنها کمتر است.

۱٫۱٫۵٫۱٫۲٫۲                رویکرد تقویت

در این رویکرد ، پاداش به عنوان عامل اصلی ایجاد کننده و حفظ کننده رابطه مورد توجه قرار می گیرد و براساس آن هرچه رابطه ای پاداش دهنده تر باشد، فرد بیشتر خود را در آن رابطه درگیر می نماید . تئوری مربوط به این رویکرد،شرطی سازی کلاسیک لات و لات[۱۵] است.

مدل شرطی سازی کلاسیک لات و لات:

این رویکرد مبتنی بر اصول شرطی سازی کلاسیک به ویژه روش هول- اسپنس[۱۶] است . فرض اصلی رویکرد اینست که دوست داشتن یک شخص ناشی از شرایطی می شود که فرد، پاداش را در حضور آن فرد، صرف نظر از رابطه بین آن شخص و موقعیت پاداش دهنده، تجربه کند . از این لحاظ فرد ، شخص یا اشخاصی را که در هنگام پاداش گرفتن او حضور داشته اند، دوست خواهد داشت .

۵٫۱٫۵٫۱٫۲٫۲                رویکرد هماهنگی شناختی

این رویکرد تشکیل رابطه را مبتنی بر هماهنگی شناختی و عنصر اساسی برای تداوم و حفظ آن را همین توازن شناختی می داند.تئوری سازماندهی شناختی هایدر[۱۷] و تئوری توازن نیوکامب [۱۸]، مربوط به این رویکرد هستند .

  1. تئوری سازماندهی شناختی هایدر

فرض اصلی در این تئوری آنست که نگرشهای یک فرد به افراد دیگر و نگرشهای او به اشیاء ، دارای خواص مشابهی است . هایدر به ارتباط بین ادراک کننده  P ، شخص دیگر  Oو یک شیئ X  می پردازد. این سیستم اغلب در یک نمودار مثلثی ارائه می شود که در آن P و O در بالا و X در پائین قرار می گیرند و در میان آنها خطوط ترسیم می شود . از نظر هایدر حالت توازن در این نمودار ، در صورتی که همه خطوط روابط ممکن بین P ،  OوX مثبت و یا دو رابطه منفی و یکی مثبت باشد، برقرار می شود.همچنین با این بیان ، تئوری خود را روشن می نماید که اگر P ، O را دوست داشته باشد و O هم X را ، در آن صورت P باید نگرشی مثبت بهX داشته باشد.

  1. تئوری توازن نیوکامب

در مدل نیوکامب،مؤلفه ها و اجزای تشکیل دهنده مثلث توازن ( که در تئوری هایدر نیز مطرح شده است) به طور انحصاری تعریف می شود . نیوکامب در تئوری خود نه تنها علایم روابط بلکه شدت نگرشها و جاذبه را نیز مورد توجه قرار می دهد.

[۱]  . Barrera,M.J & Ainlay,S.L

[۲] . Kobb

[۳] . House

[۴]. Thoits

[۵]. Cassel

[۶]. . Kelley and Thibaut’s interdependence theory

[۷] . Hatfield’s equity theory

[۸] . Russbult’s investment model

[۹]  . dependency

[۱۰]  . input/outcome

[۱۱]  . Levinger and Snoek

[۱۲]  . Altman and Talyor’s theory of social penetration

[۱۳]  . Causal model of pair interaction

[۱۴]  . close relation

[۱۵]  . Lott and Lott classical conditioning approach

[۱۶]  . Hull_Spence

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:39:00 ب.ظ ]




تئوری های حمایت اجتماعی

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

در مطالعات ابتدایی پیرامون حمایت اجتماعی ، این واژه بر حسب شمار تماس ها تعریف می گردید (آرمسترانگ،۱۳۸۷: ص۱۰۹) . بر این مبنا فردی که در هفته ،دارای ده تماس است ، دو برابر شخصی که پنج تماس در هفته دارد، از حمایت اجتماعی برخوردار می باشد.اما برای در نظر گرفتن تعداد تماس ها به عنوان شاخص سنجش میزان حمایت اجتماعی ایراداتی مطرح گردید. تماس ها ی ( روابط ) فرد ممکن است علی رغم متعدد بودن ، از آن صمیمیت و نزدیکی که فراهم کننده حمایت اجتماعی باشد، برخوردار نباشد.ضمن اینکه برخی از پیوند های اجتماعی ممکن است ، منشأ فشار محسوب گردند .

بنا براین نظریه پردازان حمایت اجتماعی بر این امر تاکید می نمایند که روابط صرفاً به عنوان منابع حمایت اجتماعی محسوب نمی شوند ، به عبارت دیگر تمام روابطی که فرد با دیگران دارد ، حمایت اجتماعی نمی باشد؛ مگر در صورتی که فرد بتواند آنها را به عنوان یک منبع در دسترس و مناسب ادراک نماید.

تئوری ها و مدل های حمایت اجتماعی را براساس فاکتورهای مختلفی می توان دسته بندی نمود که به برخی ازآنها اشاره می شود :

 ۱٫۲٫۵٫۱٫۲٫۲مدلهای مربوط به میزان تغییر در اندازه و جهت حمایت اجتماعی در دوره های زندگی
  1. تئوری کناره گیری از رابطه

کومینگ و هنری[۱] این تئوری را در دو سطح کلان و خرد مطرح می کنند . در سطح خرد تئوری کناره گیری از رابطه با در نظر گرفتن سه نوع هنجار، یعنی هنجارهای قانونی( مانند بازنشستگی در سنین خاص) ، هنجارهای اجتماعی ( مانند بها دادن به جوانی) و هنجارهای زیستی( مانند کاهش نیروی جسمانی با افزایش سن) قائل به این مطلب است که افراد با ورود به سنین سالمندی، روابطشان را با اعضای شبکه های اجتماعی شان از دست می دهند و در نتیجه حمایت های اجتماعی کمتری دریافت می نمایند .

عکس مرتبط با شبکه های اجتماعی

  1. تئوری بانک حمایتی

این تئوری که توسط آنتونوسی[۲](۱۹۸۵) مطرح گردید، میزان ورودی و خروجی حمایت را بر حسب سن توضیح می دهد و بیان می کند که بین جریان گرفتن و دادن حمایت و میزان سن ، توازن های مختلفی وجود دارد . آنتونوسی با توضیح روابط والدینی – فرزندی که به لحاظ توع رابطه ، تعلق و تعهد از حمایتی ترین روابط است ، تئوری خود را تبیین می نماید . بر اساس این نظریه والدین قبل از رسیدن به سنین سالمندی، از فرزندان خود ، حمایت های فراوانی را به عمل می آورند اما با گذشت زمان و پا به سن گذاشتن آنها ، این جریان معکوس می شود و والدین حمایت های بیشتری را دریافت می کنند.

 

  1. مدل کمبود[۳]

مدل کمبود در صدد است تا رابطه بین حمایت اجتماعی و تنهایی را بر حسب کمبود های فردی که نیاز به حمایت دارد ، توضیح دهد (استیمتر:Stamter,1994).

در این مدل سه نوع کمبود که بر توانایی افراد تنها اثر می گذارد تا آنها نتوانند سطوح مناسب حمایت اجتماعی را دریافت کنند ، تشخیص داده شده است.

  • کمبودهای ادراکی : این کمبود موجب می گردد که فرد نتواند در مواقعی که حمایت اجتماعی در دسترس وی قرار دارد ، آن را تشخیص دهد و درک نماید.

توجه به این نکته ضرورت دارد که اعتقاد به وجود حمایت اجتماعی( ادراک) نسبت به دریافت واقعی حمایت اجتماعی اهمیت بیشتری دارد.

  • کمبود در تأمین حمایت برای دیگران:این کمبود بر توانایی فرد تنها برای ایجاد روابط معنی دار با دیگران اثر گذارست ، دیگرانی که برقراری تعامل با آنها منجر به دریافت حمایت های اجتماعی از سوی آنها می شود .
  • کمبود در توانایی کسب حمایت از دیگران: این کمبود به تهدید کننده بودن کسب حمایت اجتماعی برای عزت نفس فرد و پر هزینه بودن آن ، مربوط می باشد.

 

شکل ‏۲‑۳ مدل کمبود

۲٫۲٫۵٫۱٫۲٫۲مدلهای مربوط به پیامدهای حمایت اجتماعی بر سلامتی

پژوهشگران برای تبیین چگونگی تأثیر حمایت اجتماعی بر سلامتی، دو مدل را مطرح کرده اند .

  1. مدل تأثیر مستقیم( کلی) حمایت

براساس این مدل ، سلامتی متأثر از میزان بهره مندی از حمایت اجتماعی است و حمایت اجتماعی صرف نظر از اینکه فرد تحت تأثیراسترس باشد یا نه، باعث می شود تا فرد ازتجارب منفی پرهیز کند و از این رو اثرات سودمندی برسلامتی دارد.درگیری افراد در شبکه های مختلف اجتماعی اعم از شبکه های خانوادگی، دوستی و همسایگی ، منابعی حمایتی را فراهم می آورند که فرد با جذب بیشتر در آنها، شرایط مطلوبی را جهت دریافت حمایت کسب می نماید .

شکل ‏۲‑۴مدل تأثیر مستقیم

  1. مدل تأثیر غیر مستقیم حمایت( فرضیه سپر/ضربه گیر)

این مدل عنوان می کند که حمایت اجتماعی تنها برای افراد تحت استرس سودمند است و چون مانعی در مقابل نفوذ استرس بر فرد عمل می کند . حمایت اجتماعی و حتی ادراک حمایت اجتماعی با پاسخهای ایمنی بدن ارتباط دارد . در این مدل محافظت حداقل به دو طریق صورت می گیرد:

  1. ارزیابی شناختی ؛ به این معنا که فرد در زمان مواجه با استرس به پشتوانه منابع حمایتی خود ،موقعیت پیش آمده را استرس زا ارزیابی نمی کند.
  2. تعدیل واکنش در برابر موقعیت استرس زا ؛ یعنی منابع حمایتی فرد را از این نکته آگاه می سازند که این موقعیت چندان دشوار و با استرس نبوده است.

به اعتقاد  لیبرمن(۱۹۸۸) از نظر تئوریکی ، منابع اجتماعی می توانند هم بر وقوع و هم بر اثرات استرس به شیوه های زیر تأثیر بگذارد:

  • کاهش احتمال وقوع موقعیت های استرس زا
  • تسکین یا اصلاح استرس در اثر تغییر ادراک فرد از واقعه به جهت تعامل با دیگران مهم
  • تغییر رابطه بین اهمیت واقعه و استرس ایجاد شده توسط آن
  • نفوذ بر راهبردهای مقابله ای در اصلاح رابطه بین واقعه استرس زا و اثر آن
  • به حداقل رساندن تأثیر وقایع استرس زا بر عزت نفس و احساس تسلط شخصی
  • تأثیرگذاری مستقیم بر سطح سازگاری
۳٫۲٫۵٫۱٫۲٫۲ مدلهای مربوط به نحوه کسب حمایت اجتماعی بر حسب اولویت در رابطه ، جایگزین های روابط از دست رفته یا توافق در روابط
  1. مدل سلسله مراتبی- جبرانی[۴]

این مدل تأمین حمایت را مبتنی بر اولویت و اهمیت روابطی می داند که افراد با یکدیگر دارند(کانتور:Cantor,1979) . روابط اولیه به لحاظ اهمیت و اولویتی که دارند، ایده آل ترین نوع رابطه حمایتی برای طیف وسیعی از حمایتهایی است که طرفین رابطه می توانند برای یکدیگر فراهم کنند . هنگامی که روابط اولیه ای مثل همسری و فرزندی وجود ندارد ، روابط پائین تر نظیر دوستی می تواند جانشین آن روابط اولیه شود . در این مدل روابط اولیه ، حالتهای مرجع برای حمایت اجتماعی به حساب می آیند و در زمان فقدان پیوندهای اولیه، پیوندهای مرتبه بعد جایگزین می گردند . بنابراین طبق مدل سلسله مراتبی، پیوندها به لحاظ شدت رابطه و حمایتهای حاصل از آن اهمیت سلسله مرتبه ای دارند و فرد در صورت عدم دسترسی به روابط اولیه  ، روابط مرتبه پائین را برای جبران آن بکار می برد.

  1. مدل تخصیص وظیفه[۵]

نظریه پردازان این مدل اعتقاد دارند که هر رابطه ای نوع خاصی از حمایت را به دنبال دارد.شبکه های حمایتی فرد هر کدام بنا بر نوع رابطه ای که پیرامون آن رابطه تشکیل شده اند ؛ حمایت ویژه ای را برای فرد فراهم می نماید (لیتواک:Litwak,1985) .

  1. مدل تخصیص کارکردی[۶]

از دیدگاه این مدل، روابط در طی زمان و موقعیت به توافق می رسند (سیمون: Simon,1984) و انتظار می رود که نسبت به این موضوع که حمایتهای مختلف توسط چه کسی فراهم می شود ، تفاوت وجود داشته باشد . هر پیوندی می تواند بسته به اینکه طرفین رابطه به چه نحوی بر روی آن رابطه به توافق رسیده باشند ، نوع خاصی از حمایت یا گروهی از حمایتها را برای فرد تأمین نماید . دوستان و همکاران که براساس مدل تخصیص وظیفه در روابط کارکردهای مصاحبتی و دوستی دارند ، برطبق مدل تخصیص کارکردی می تواند با توجه به توافق دو طرف نسبت به رابطه و تعامل با یکدیگر، دامنه وسیع تری از حمایت ها را در برگیرد.

  1. مدل هم چینی مناسب استرس و حمایت اجتماعی[۷]

این ایده که نوع حمایت های اجتماعی دریافتی باید متناسب با زمینه و نوع استرس تجربه شده باشد، توسط کاترونا و همکارانش مورد توجه قرار گرفت(کاترونا و راسل:,Cutrona and Russell, 1990کاترونا و شور:,۱۹۹۲ .(Cutrona and Shur

استرس های خاص نیازهای حمایتی ویژه ای را اقتضا می کند و هر نوع حمایتی با هر نوع استرسی تناسب ندارد . کاترونا در مدل اولیه خود ، عامل تعیین کننده مناسب ترین نوع حمایت را تنها به ویژگی های استرس نسبت می دهد (کاترونا:, ۱۹۹۰ Cutrona) . بهترین خصیصه مورد نظر در ارتباط بین استرس و حمایت اجتماعی ، به اعتقاد کاترونا و شور ، قابلیت کنترل موقعیت استرس زاست.از این رو دو نوع استرس در این مدل مشخص شده است.

  • استرس قابل کنترل : در رویدادهایی که امکان حذف،کاهش و جلوگیری منبع استرس وجود دارد؛ حمایت های تسهیل کننده کنش از نوع حمایت اطلاعاتی و ابزاری مناسب هستند.
  • استرس غیر قابل کنترل: حمایت های تشویق کننده از نوع حمایت عاطفی و شبکه ای باید برای فرد فراهم گردد.

شکل ‏۲‑۵ مدل هم چینی مناسب استرس و حمایت اجتماعی کاترونا

۴٫۲٫۵٫۱٫۲٫۲مدلهای مربوط به کاهش یا افزایش حمایت اجتماعی ناشی از تغییر در تعداد پیوندها،عضویت ها و هویت های اجتماعی
  1. تئوری انسجام اجتماعی

به اعتقاد دورکیم مشکل اصلی جوامع جدید رابطه فرد با جامعه است و خودکشی را به عنوان یکی از پیامدهای تضعیف این رابطه مطرح می کند. از نظر دورکیم تفاوتهای موجود در میزانهای خودکشی ، منطبق است بر میزان انسجام اجتماعی .در گروههایی که از نظر اجتماعی منزوی هستند ،میزان بالایی از خودکشی دیده می شود و میزان پایین خودکشی بیانگر وجود پیوندهای قوی اجتماعی در میان گروههاست. در نتیجه امکان وقوع خودکشی در هنگام تضعیف پیوندها و مشارکت های اجتماعی بیشتر خواهد بود.

شکل ‏۲‑۶ مدل انسجام اجتماعی دورکیم

  1. فرضیه انباشت هویتی

تویتس هماهنگ با نظریه پردازان کنش متقابل نمادی این فرض را مطرح می کند و قائل به اینست که هویت های افراد با نقش های اجتماعی شان پیوند دارد . نقش های اجتماعی به عنوان مجموعه انتظارات رفتاری از محیطهایی که شخص در آنها با دیگران تعامل دارد، ناشی می شود . افراد از طریق برآوردن انتظارات نقشی فرصت می یابند تا عزت نفس شان را ارتقا دهند . هویت های نقشی برای افراد در معنایی وجودی ، اطلاعاتی را درباره اینکه آنها کیستند ، فراهم می نماید . همچنین نقش های اجتماعی ایجاد کننده اهداف در زندگی نیز هستند .

  1. تئوری شبکه

این تئوری در واقع به دنبال تئوری انسجام اجتماعی دورکیم آمده ، اما تفاوت اصلی آن با تئوری دورکیم در واحد تحلیل آنست . در تئوری شبکه ، توجه معطوف به روابط اجتماعی ، پیوندهای اجتماعی و شبکه پیوندهای فرد است ، حال آنکه تئوری دورکیم تحلیل در سطح کلان بوده و با میزانهای اجتماعی مشخص می شود . در تئوری شبکه ، بخشهای انتزاعی جامعه- مذهب، خانواده، اقتصاد- عرصه های عملکرد شبکه های شخصی هستند و افراد با مشارکت در این عرصه ها به جامعه وصل می شوند (پسکوسولیدو و جرجیانا: Pescosolido and Gorgianna,1989).

عکس مرتبط با اقتصاد

شبکه اجتماعی از یک طرف به لحاظ پیوندها و روابطی که در عرصه های چندگانه افراد را به هم متصل می کند،با تئوری انسجام اجتماعی هماهنگ است و از طرف دیگر به لحاظ منابعی که در طی این پیوندها منتقل می شود، به تئوری های حمایت اجتماعی مربوط می شود.

اکثرطبقه بندی های ارائه شده از شبکه های اجتماعی فردی آن را به دو نوع شبکه رسمی و شبکه غیر رسمی تقسیم نموده اند:

الف. شبکه های رسمی: اجتماعات حرفه ای،اتحادیه ها ،کلوپ،احزاب سیاسی، حکومت ها

ب. شبکه های غیر رسمی: خویشاوندان ، دوستان و همسایه ها

اعضای شبکه های غیر رسمی:

  • خانواده و خویشاوندان :اغلب خویشاوندان، درصد بالایی از اعضای شبکه های فردی را تشکیل می دهند می باشند و به طور کلی،از کل روابط فعال موجود در شبکه،درصد روابط خویشاوندی از روابط غیر خویشاوندی بیشتر است. مطالعات نشان داده که خویشاوندان از نظر اجتماعی معمولا صمیمی ترین و نزدیک ترین عضو یک شبکه می باشند.

روابط خویشاوندی فعال ،از خویشاوندان نزدیک(والدین،خواهر،برادر،همسر و فرزندان خانواده)ناشی می شود و بیشتر خویشاوندان نزدیک ، دوستان صمیمی هم می باشند و بیشتر دوستان صمیمی فرد خویشاوندان نزدیک او هستند ؛ مثل افراد همسن خانواده و خواهران و برادران. علی رغم اینکه افراد مجموعه های وسیعی از خویشاوندان را در اختیار دارند ، اما الگوی معمول حفظ روابط قوی،تنها با مجموعه کوچکی از خویشاوندان نزدیک می باشد و روابط با خویشاوندان دورتر،تنها برای مواقع خاص و صورت لزوم مثل مهاجرت همچنان حفظ می شود . ولمن معتقد است ارتباطات درونی خویشاوندی از یک طرف کنش متقابل را افزایش و از طرفی محدود می کند. محدودیت های ناشی از تعداد معدود و کم خویشاوندان در دسترس برای اعضای شبکه می باشد،اما از طرفی پیوندهای خویشاوندی،تماس های مکرری را با بسیاری از افرادی که شخص از طریق دیگری نمی توانست با آنها ارتباط و ملاقات داشته باشد افزایش می دهد.

  • دوستان: تقریباً نیمی از شبکه های فعال و صمیمی افراد را دوستان تشکیل می دهند وآنها می توانند دامنه وسیعی از حمایت های اجتماعی را برای افراد فراهم سازند . اگر چه بیشتر پیوندهای دوستانه از نظر کیفیت نسبت به رابطه والدین و فرزندان ارشد ، حمایت های کمتری را ارائه می دهند ، اما کمیت و تنوع حمایت دوستان همانند پیوند خواهر - برادری می باشد . با این وجود دوستی نسبت به خویشاوندی شکننده تر و آسیب پذیر تر است ؛ چرا که این رابطه معمولاً منسجم ، پراکنده و نا متراکم است بدون اینکه تعهدی برای حمایت از دیگری وجود داشته باشد . از آنجا که پیوندهای دوستانه،بیشتر داوطلبانه و ناپیوسته هستند ، این امر موجب می شود که دریافت کنندگان حمایت احساس کنند ، نظارت اندکی روی روابط دارند و حمایت را به عنوان هدیه دریافت می دارند.دوستان به علت خصوصیات و ارزش های مشترک با اعضای شبکه،منبع مهم و برجسته ای از مصاحبت و همراهی با آنها در رسیدگی به وظایف غیر تکنیکی می باشند و همچنین منبع ممتازی از کمک ابزاری موثر و عاطفی محسوب می گردند.
  • همسایگان: امروزه در دنیای مدرن علی رغم اینکه روابط فرامرزی شده است ،اما هنوز هم مجاورت و همسایگی از اهمیت برخوردار می باشد و پیوندهای همسایگی در شبکه روابط فردی نقش مهمی را ایفا می نمایند . این پیوندها بر خلاف پیوندهای دوستانه که داوطلبانه و ارادی صورت می گیرند ، کمتر ارادی هستند . مجاورت و نزدیکی مکانی با همسایه؛تماس مکرر و ارتباطات منسجم انبوه،آگاهی متقابل از مشکلات و نیازها و کمک کردن را ایجاب می کند . همسایگان منبع اصلی و مهم دوستی ، مصاحبت ، همراهی،کمک برای نگهداری و مواظبت از بچه و خانه هستند . آنها تامین کنندگان اصلی حداقل کالا و خدمات،مصاحبت ،امنیت،کسب اطلاعات،حمایت عاطفی و گاهی مالی می باشند.

تحقیقات نشان داده است که زنان به دلیل مسئولیت اصلی شان در خانه داری ،بیشتر از مردان ، تمایل دارند تا با همسایگان شان در ارتباط باشند . در زندگی مدرن امروزه ، ارتباط با گروه های خویشاوندی و همسایگی کمتر شده است و فقدان ارتباط با همسایگان به عنوان مشخصه زندگی شهری مطرح می شود. در شهرها ، همسایگان آشنایی مبهم وضعیفی با هم داشته و به ندرت هم را می شناسند و این مسئله حمایت مادی،اجتماعی و احساسی را کاهش می دهد . به عقیده فیشر در شهرها به علت گسترش شبکه های مختلف دیگرمثل انجمن ها ، کلوپ ها و مکانهای تفریحی(شبکه های رسمی) ، افراد کمتر با همسایه ارتباط پیدا می کنند.

  • همکاران: معمولا تعداد کمی از پیوندهای موجود در شبکه های فردی در مقایسه باخویشاوندان،دوستان و همسایگان به همکاران مربوط می شود . همکاران تأمین کنندگان حمایت در زمینه شغلی ، کسب اطلاعات در زمینه تسهیلات و امکانات شغل ، حمایت مالی و مصاحبتی به ویژه برای مردان می باشند. روابط با همکاران ممکن است تنها محدود به ساعات کاری نبوده و بعد از ساعات کاری نیز تداوم یافته و حتی به رفت و آمدهای خانوادگی نیز منتهی می گردد . از سوی دیگر از آنجا که همکاران کار،اهداف و منافع مشترکی دارند ، بهتر می توانند نیازها و مشکلات یکدیگر را رفع نموده و انواع مختلف حمایت ها را برای یکدیگر فراهم نمایند.

ولمن[۸] (نظریه پرداز تئوری شبکه) برای تبیین ماهیت شبکه های فردی سه مدل ارائه نموده است:

الف)مدل اجتماع گمشده: این مدل بیان می کند که ، در دنیای مدرن امروز اجتماعات در اثر تغییرات عظیم و گسترده ای نظیر شهرنشینی ، صنعتی شدن ، سرمایه داری،بورکراسی ، جهانی شدن و توسعه تکنولوژی های ارتباطی از بین رفته ، سبک زندگی افراد تغییر کرده و روابط آنها غیر شخصی،زودگذر و ضعیف شده است .

ب)مدل اجتماع حفظ شده: براساس این مدل هنوز هم اجتماعات همانگونه در اجتماعات سنتی و کوچک وجود داشتند ، به طور منسجم منبع مهم تأمین حمایت محسوب می گردند و تغییرات اجتماعی نتواسته است اثری منفی بر پیوندها و ارتباطات اجتماعی افراد در دنیای مدرن داشته باشد.این اجتماعات در محله ها قابل مشاهده است.

ج) مدل اجتماع رها شده: به اعتقاد این مدل که در واقع رویکرد تحلیل شبکه است ، در دنیای مدرن روابط بین افراد در شهرها حالت پخش و پراکنده دارد ، یعنی روابط نه مانند اجتماع گمشده کاملا از بین رفته و نه همچون اجتماع حفظ شده شکل روستایی و محله ایی دارد . در اجتماع رها شده افراد بر مبنای علاقه خود در گروه های مختلف عضویت دارند.

در بیانی کلی دیدگاه تحلیل شبکه معتقد است ، تغییرات عظیم اجتماعی تنها تغییراتی را در الگو و ساختار روابط ایجاد نموده اند، بدون اینکه اجتماع را کاملا از بین ببرند و تنها شکل آن را از حالت همسایگی و محله ای به فرامرزی، پراکنده، متراکم و کمتر مرزبندی شده تغییر داده است(wellman,1999)

                       اجتماع

متغیرها

رها شده حفظ شده گمشده
اندازه شبکه بزرگ بزرگ کوچک
قوت پیوندها قوی قوی ضعیف
درصد خویشاوندان پایین بالا پایین
درصد همسایگان پایین بالا پایین
درصد دوستان بالا پایین بالا
چندگانگی پایین بالا پایین
درصد پیوندهای داوطلبانه بالا پایین بالا
تراکم شبکه متوسط بالا پایین
تماس رودرو پایین بالا پایین
تماس تلفنی بالا متوسط پایین
تجانس نامتجانس متجانس نامتجانس
حمایت اجتماعی متوسط بالا پایین

جدول ۲- ‏۲‑۱ تیپولوژی ( نوع شناسی ) اجتماع ولمن (wellman,1999:52)

روابط اجتماعی را بر حسب میزان صمیمیت نهفته در آن به لحاظ شدت رابطه می توان در طیفی از پیوندهای ضعیف تا قوی در نظر گرفت. گرانووتر[۹] دیگر نظریه پرداز تئوری شبکه،شبکه های اجتماعی را بر همین اساس در دو گروه دسته بندی نموده است:

الف)پیوندهای ضعیف:این پیوند مربوط به کسانی می شود که شخص  به ندرت با آنها تعامل دارد ؛ میزان صمیمیت در روابط کم و احساس مسئولیت ،تعهد و علاقه به رابطه پائین است.

ب)پیوندهای قوی :این پیوند مربوط به خویشاوندان ،همسایگان و همکاران می شود که شخص به طور مداوم با آنها در ارتباط و تعامل است؛ میزان احساس صمیمیت در روابط زیاد و احساس مسئولیت ، تعهد و عبلقه به رابطه بالاست.

گرانووتر (۱۹۷۳) چهار بعد را در ارتباط با سنجش شدت و میزان پیوند – قوی یا ضعیف – بیان می نماید:  (Bian, 1999)

۱٫میزان زمان صرف شده در رابطه     ۲ . شدت یا عمق عاطفی     ۳ . صمیمیت     ۴٫ خدمات متقابلی که مشخصه پیوند است.

ولمن،ورتلی و گولیا (از پژوهشگران تحلیل روابط بین شخصی)، ویژگی پیوندهای قوی را در سه مشخصه چنین بیان می کنند:(ولمن و گولیا Wellman and Gulia ,1999:.ولمن و ورتلی: Wellman and Wortley,1990)

الف) احساس صمیمیت و خاص بودن رابطه ، میل به مصاحبت با شریک پیوند و سرمایه گذاری داوطلبانه در پیوند

ب ) علاقه به ارتباط مداوم و مکرر در طول دوره ای طولانی از طریق تعاملات در زمینه های اجتماعی گوناگون

ج ) احساس تقابل در رابطه توأم با شناخت و حمایت از نیازهای شریک پیوند

پیوندهای ضعیف و قوی:

روابط اجتماعی حاصل درگیری افراد در پیوندهای اجتماعی قوی و ضعیفی است که افراد در محیطهای مختلف اجتماعی با هم دارند . پیوندهای اجتماعی امکان دسترسی به همه منابع را می دهد ( اسپینوزا Esinoza,1999: ).

از نظر پژوهشگران پیوندها در دوسطح خرد و کلان برای افراد و جوامع اثرگذارند.در سطح خرد عموماً آثار پیوندها به کسب منابع اجتماعی برای افراد معطوف است . در سطح کلان ، پیوندهای ضعیف در برگیرنده انسجام اجتماعی برای جامعه هستند و پیوندهای قوی انسجام درونی را برای گروه های داخل جامعه به همراه دارند.

گرانووتر نظریه پرداز پیوندهای ضعیف ، این پیوندها را دارای دو کارکرد خرد و کلان می داند:

  • کارکرد خرد : انتشار اطلاعات،اخبار ، ایده ها وآگاهی ها در بین افراد و گروه های مختلف جامعه
  • کارکرد کلان : انسجام اجتماعی از طریق اتصالات ضعیف (آشنایی ها) بین افراد و گروه ها (گرانووتر: ,۱۹۸۲ Granovetter)

در جامعه مدرن پیوندهای ضعیف مهمترین مولد تقسیم کار هستند و برای ادغام افراد در جامعه جنبه پر اهمیتی دارند . این پیوندها افراد را به محیطهای مختلفی وصل می کنند و بنابراین پیوند ضعیف بین هر فردی با آشنایان خود صرفاً یک پیوند آشنایی کم اهمیت محسوب نمی گردد بلکه پل مهمی بین دو دسته از دوستان نزدیک و صمیمی است . در صورتی که این اتصالات ضعیف وجود نداشته باشند، افراد و گروه های دارای پیوند قوی به صورت مجموعه های بسته و در خود فرو رفته باقی می مانند.

پیوندهای قوی(Guanexi) دلالت بر اتصال و پیوند قوی دوتایی و تعهد به مبادله کمک بین دوطرف درگیر پیوند دارد. زمینه های ساختاری خاصی که بستر ایجاد شبکه های پیوندی قوی هستند ، حدود و گستره ی بهره گیری افراد را از این پیوندها مشخص می نماید.

اسپینوزا (۱۹۹۹) تیپولوژی مبادلاتی پیوندهای قوی و ضعیف را براساس جوامع امریکای لاتین و مطالعه ی پیمایشی از شیلی، مطرح می کند که در برگیرنده طبقه بندی کلی مبادلات بر حسب شدت پیوند و نوع روابط اجتماعی می باشد . براساس این طبقه بندی، چهار زمینه رابطه ای وجود دارد که تبادل منابع حمایتی از طریق آنها صورت می گیرد:

  • پیوندهای قوی خویشاوندی : مجموعه ای از مبادلات حمایتی را از کمک های مالی تا مراقبت از کودکان تأمین می کند . این مبادلات که مربوط به خویشاوندان نزدیک و بلافصل می شود به علت نزدیکی و مجاورت فیزیکی اعضای خانواده ، دسترسی به کمک را به سهولت ممکن می سازد.
  • پیوندهای قوی دوستی: این پیوندها مربوط به دوستان نزدیک فرد می گردد، یعنی افرادی که به طور منظم با فرد در تماس و از او مطلع هستند و در هنگام برخورد با مشکلات ، به عنوان منابع حمایتی او محسوب می شوند.
  • پیوندهای ضعیف خویشاوندی:مبادلاتی که فرد با خویشاوندان گسترده خود که در مجاورت با آنها زندگی نمی کند، دارد . این نوع پیوندها در قالب پیوندهای خفته ، افراد خویشاوند را در مواقعی همچون مرگ و میر، حوادث اضطراری و… در تماس با یکدیگر قرار می دهد . پیوندهای خفته قابلیت فعال شدن در مواقع اضطراری را برای فرد دارند.
  • پیوندهای ضعیف دوستی: این پیوندها در برگیرنده آشنایی هاست. در این نوع پیوند ، افراد براساس علایق ابزاری خود در مبادلات اقتصادی با هم درگیر می شوند و بر حسب  نیازشان در طول مبادلات برابر ، منابع را به دست می آورند.
پیوندهای قوی خویشاوندی دوستی
 پیوندهای خانوادگی

کمک متقابل

همبستگی سازمان یافته Organized Soliderity

پیوندهای ضعیف

 پیوندهای خفته Latent Ties

 

پیوندهای ابزاری

(مبادلات اقتصادی)

شکل‏۲‑۷ تیپولوژی مبادلاتی پیوندهای قوی و ضعیف اسپینوزا (۱۹۹۹)

[۱]  . Cumming and Henry

[۲] . Antonucci

[۳] . Deficiency Model

[۴]  . Herachical_Compensatory Model

[۵]  . Task _ Specificty Model

[۶]  . Functional _ Specificty Model

[۷]  . Optimal matching Model of stress and social support

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:39:00 ب.ظ ]




۱-۱-۱        سلامت روان

بر اساس تعریف سازمان بهداشت جهانی (WHO) سلامت حالتى است که بیانگر بهزیستی کامل جسمانى ، روانى و رفاه اجتماعى است و فقط بر فقدان بیمارى یا نقص جسمانى دلالت ندارد ؛ سلامت در دیدگاهی کل نگر از جنبه های روانی- اجتماعی - فیزیکی و نیز در ارتباط با محیط مورد توجه قرار می گیرد (خدا رحیمی، ۱۳۷۴ ، ص ۲۶).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

شکل ‏۲‑۸ ابعاد سلامت

مفهوم سلامت روان شامل رفاه ذهنی، احساس خودتوانمندی، خودمختاری، کفایت، درک همبستگی بین نسلی و توانائی تشخیص استعدادهای بالقوه هوشی وعاطفی درخود است. سلامت روان حالتی از سلامتی عاطفی و اجتماعی است که در آن فرد از توانائی های خویش آگاهی یافته و قادر است با استرس و فشار های معمول زندگی تطابق حاصل نموده ، به گونه ای مفید و سازنده به اشتغال پرداخته و بعنوان بخشی از جامعه با دیگران مشارکت و همکاری داشته باشد . سلامت روان شامل افزایش توانایی‌های افراد و جامعه و قادرسازی آن‌ ها در دستیابی به اهداف مورد نظر می‌باشد.

۲-۲-۲-۱عوامل مؤثر بر سلامت روان

۱٫۱٫۲٫۲٫۲سن و سلامت روان

رابطه بین سن و سلامت روانی را از دیدگاه های زیر می توان بررسی نمود:

  1. بررسی خط سیر آشفتگی در طول زندگی فرد : تحقیقات پیمایشی میروفسکی و راس (۱۹۸۹) نشان می دهد که رابطه بین سن و سلامت خطی صاف نیست . بلکه به صورت یک منحنی ، سطوح آشفتگی به تدریج با عبور از مرحله جوانی و ورود به دوران میانسالی ،تا حدود سن پنجاه سالگی کاهش می یابد (تاسیگ.۱۳۸۶:ص۸۱) .
  2. بررسی عوامل تنش زا و امکانات مختص مراحل زندگی
  3. در نظر گرفتن سن به عنوان یک شاخص و بررسی چگونگی انباشته شدن حوادث و فشارهای روحی در طول زندگی
جوانان و سلامت روان:

میزان آشفتگی های روانی جوانان بین سنین ۲۰ تا ۳۵ سال، در حد نسبتاً بالایی گزارش شده است (تاسیگ ،۱۳۸۶:ص۸۸). در این مرحله از زندگی افراد با تغییرات و رویدادهای گوناگونی نظیر اتمام تحصیلات ، اشتغال ، ازدواج، تولد اولین فرزندان و… روبه رو می شوند که نیاز به سازگاری قابل توجهی دارد . به تدریج و با افزایش سن،جوانان پایگاه ها و نقشهایی کسب می کنند که برای آنها منابعی را فراهم می سازند و به تبع امکان دسترسی بیشتر به منابع ، غلبه بهتری بر مشکلات و استرس ها صورت می گیرد و میزان آشفتگی های روانی کاهش می یابد . میروفسکی و راس(۱۹۸۹) دریافته اند که میزان افسردگی و اضطراب با بالا رفتن سن ، کاهش پیدا می کند.

دانلود پایان نامه

 

 

۲٫۱٫۲٫۲٫۲پایگاه اجتماعی- اقتصادی و سلامت روان

عکس مرتبط با اقتصاد

رابطه بین پایگاه اجتماعی – اقتصادی  و سلامتی(SES) و بیماری روانی مدتهاست که مشخص شده است . اورتگا و کورزین (۱۹۹۰) شصت تحقیق را که بین سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۸۹ در این زمینه انجام گرفته بود ، بررسی نمودند و گزارش دادند که در چهل و شش مورد از این مطالعات ، ثابت شده است که اشخاص با پایگاه اجتماعی – اقتصادی پایین تر دارای میزان پایین تری از اختلالات روانپزشکی بوده اند ؛ به بیان دیگر پایگاه پایین تر اجتماعی که به وسیله درآمد،سطح تحصیلات و اشتغال اندازه گیری می شود ، با نرخ بالاتری از اختلال و آشفتگی روانی مرتبط هستند (تاسیگ.۱۳۸۳:ص۶۰- ۵۸).

گزارش میروفسکی و راس(۱۹۸۹) نشان می دهد نمره میانگین افسردگی افرادی که درآمد سالاته زیر ۷۵۰۰ دلار دارند، دوبرابر کسانی است که بیش از ۴۵ هزار دلار در سال کسب می کنند . میروفسکی و راس همچنین گزارش مشابه ای را در مورد سطح تحصیلات افراد ارائه کرده اند که بیان می کند ، افسردگی در اشخاصی با میزان تحصیلات کمتر از هشت کلاس ، تقریباً دوبرابر تحصیلکردگان دانشگاهی شیوع دارد . کسلر و همکارانش(۱۹۹۶) نیز نتایج مشابه ای را مبین ارتباط بین سطح تحصیلات و درآمد با اختلالات و آشفتگی های روانی در افراد گزارش کرده اند.ترنر،ویتون و لوید (۱۹۹۵) گزارش می کنند که میزان افسردگی در افرادی که حرفه های ” مهم ” دارند ، تنها در حدود ۶۵ درصد نمره آنهایی است که در مشاغل و موقعیتهای نیمه تخصصی یا غیر تخصصی قرار دارند.(همان:ص۶۰)

تصویر درباره افسردگی در روانشناسی Psychological depression

دو تبیین جهت تعیین رابطه ببین پایگاه اجتماعی- اقتصادی و اختلال روانی مطرح شده است ، که هر کدام بنا به نحوه مرتبط دانستن ساختار جامعه و پایگاه اجتماعی با بیماری و یا آشفتگی روانی، دارای تفاوتهایی هستند (همان:ص۶۱).

  • فرضیه انتخاب/ اتفاق : طبق این تبیین پایگاه اجتماعی علت بیماری روانی نیست ، بلکه بالعکس این بیماری روانی است که علت پایگاه اجتماعی می باشد . از آنجا که افراد بیمار(جسمی یا روانی) کمتر قادر به رقابت جهت دستیابی به منابع اجتماعی از قبیل تحصیلات، درآمد و شغل هستند ، بنابر این از صحنه رقابت برای کسب پایگاه های اجتماعی بالاتر ، بیرون رانده می شوند.علت اینکه میزان بالاتری از اختلالات روانی و افسردگی در طبقات اجتماعی- اقتصادی پایین دیده میشود ، اینست که این افراد تنها به سطوح پایین تر مطلوبیت دسترسی دارند.

فرضیه انتخاب معتقد است که بعضی از افراد ، فاقد سلامت روانی لازم برای شرکت در رقابت جهت کسب سطوح بالای اجتماعی- اقتصادی هستند و این به منزله نوعی معلولیت زیستی بنیادی است که آنها را همیشه از رسیدن به پایگاه اجتماعی بالا ، باز می دارد (همان:ص۶۲) .

براساس فرضیه اتفاق ، ابتلاء به بیماری روانی می تواند باعث شود که افراد سابقاً موفق به علت بیماری و عدم توان رقابت جویی، پایگاه اجتماعی خود را از دست بدهند.

نکته قابل تأمل اینست که تبیین فوق به عنوان یک الگوی جامعه شناختی واقعی محسوب نمی شود ، اما استدلالهایی که درباره این الگو صورت گرفته است، تقریباً به طور قطع صحت دارند (همان) .

  • الگوی علیت اجتماعی:الگوی علیت معتقد است که پایگاه اجتماعی- اقتصادی علت بیماری روانی است . این الگویی است که عملاً برای توصیف رایطه بین درآمد ، شغل ، تحصیلات ، سلامتی و رفاه به کار برده می شود (همان:ص۶۳) .در این الگو افراد معمولاً از طریق کسب تحصیلات و موفقیت در شغل و کسب درآمد، به سطح متناسبی از پایگاه اجتماعی- اقتصادی می رسند. افرادی که دارای پایگاه اجتماعی- اقتصادی پایین تری هستند، اغلب در محیطی زندگی می کنند که شرایط استرس زای بیشتری را برای آنها ایجاد می نماید و به علت عدم دسترسی آنها به منابع مالی و حمایتی و فقدان منابع شخصی، آنها را در مواجه با تنش ها آسیب پذبر تر می سازد.

در تئوری علیت اجتماعی اعتقاد بر اینست که افراد با پایگاه اجتماعی پایین( تحصیلات پایین، درآمد کم) ، در مقایسه با افراد دارای تحصیلات و درآمد بالا ، چالشهای بیشتری را در زندگی روزمره خود و برای کنارآمدن با تغییرات ، خواهند داشت که سلامتی آنها تهدید می نماید.

محققان در بررسی رابطه بین پایگاه اجتماعی- اقتصادی و سلامت روانی هر دو رویکرد انتخاب/ اتفاق و علیت اجتماعی را مورد توجه قرار می دهند.(همان:ص۶۴)

۳٫۱٫۲٫۲٫۲شغل و سلامت روان

کار جنبه ای محوری از مفهوم هویت برای بزرگسالان و منبع اولیه ای برای رفاه مادی است و از این رو کیفیت آن بر روان افراد اثر گذار می باشد . مطالعات مؤید این مطلب است که هر اندازه فرد نظارت بیشتری بر کار خود داشته باشد، آرامش خاطر بیشتری را احساس خواهد کرد (تاسیگ،۱۳۸۳:ص۱۶۰) .

امروزه شغل به ویژه در جوامع صنعتی تبدیل به یک واقعیت اجتماعی شده است . بی شک نه تنها جامعه شناسان بلکه افراد عادی نیز شغل را به عنوان شاخص جایگاه اجتماعی در نظر می گیرند.شغل دسته ی واقعی طبقه بندی اجتماعی است که معنی آن رابطه مستقیمی با منزلت و طبقه دارد و می تواند شاخص خلاصه شده ای برای دیگر خصوصیات طبقاتی به خصوص درآمد و تحصیلات باشد . ارتباط بین شغل،درآمد و تحصیلات بسیار زیاد است ، به طوری که برای طبقه بندی افراد یکی از این موارد یا هر سه مورد حائز اهمیت است (ریزمن و انگویتا .۱۳۸۳ : صص۱۵۵-۱۵۴).

وارنر در تئوری خود تأکید کرده است که مشاغل شاخص معتبری برای طبقه به شمار می آیند . همچنین در تئوری مارکس ملاک شناسایی طبقه ی بورژوازی و طبقه ی کارگر، شغل محسوب می شد . وبر نیز در تئوری خود با صراحت بیشتری ، شغل را به عنوان یک نماد و تعیین کننده منزلت معرفی کرده است (همان) .

این مطلب ثابت شده است که ساختار شغلی تأثیرات قابل توجه ای بر آشفتگی های روانی دارد. شغلهایی که ضرورتهای کاری بسیاری برای فرد ایجاد کرده  و آزادی عمل وی را محدود می سازد، سلامت روان را تهدید می کند (تاسیگ،۱۳۸۳: ص۱۶۸) .

اغلب افراد نسبت به ثبات شغلی خود حساس هستند ، بنابراین هرگاه امنیت شغلی سست و متزلزل گردد ، میزان اضطراب  بالا می رود .

افراد در محیط کار معمولاً با همکاران و مدیران خود، روابط شایان توجهی دارند . فرصت تعامل با همکاران نیازی کلی برای اجتماعی شدن را برآورده می سازد ، کنشهای متقابل با همکاران و مدیران برای فرد این امکان را فراهم می کند تا در هنگام رویارویی با فشار و آشفتگی های روانی از سوی آنها حمایت شود و راهنمایی های لازم را در زمینه های مختلف ( شغلی و حتی خانوادگی) کسب نمایند . وجود فرصتهایی برای دوستیابی و کسب حمایت اجتماعی از همکاران و مدیران در کار، می تواند بر سلامت روان فرد و آرامش خاطر او اثر مثبت داشته باشد (تاسیگ،۱۳۸۳:ص۱۴۹) .

۴٫۱٫۲٫۲٫۲تأهل و سلامت روان

محققان اجتماعی تا پیش از دهه ۱۹۶۰ اعتقاد داشتند که مردان متأهل در مقایسه با مردان مجرد به دلیل نیازهای اقتصادی خانواده خود و مسئولیت مالی در قبال تأمین این نیازها، فشارها و استرسهای زندگی روزمره بیشتری را متحمل می شوند . اما تحقیقات و بررسی های اجتماعی آشکار ساخت که افراد متأهل کمتر از مجردها دچار آشفتگی های روانی می گردند و البته نشان داد که در زمینه اثرات ازدواج بر سلامت و آرامش روانی، تفاوتهای جنسیتی نقش مهمی دارند.به طور کلی زنان متأهل کمتر از مردان متأهل در نتیجه ازدواج ، به سلامت عاطفی می رسند ( همان: ص ۱۱۸) .

پرلین (۱۹۷۵) دریافت که ارتباط زناشویی صمیمانه و مستحکم ، از زوجین در برابر فشارهای خاص زندگی حفاظت می کند ( همان: ص۱۱۹) .

نتایج تحقیقات نشان می دهد که افراد متأهل در مقایسه با مجردها ، به دلیل حضور یک شریک زندگی مطلوب و دوست داشتنی ، از لحاظ سلامت روانی- عاطفی در وضعیت بهتری قرار دارند ؛ در مقابل این نکته نیز مورد تأئید است که ازدواج نکردن و مجرد ماندن ، از ازدواجی که در آن حمایت عاطفی ، علاقمندی ، توجه و روابط برابر وجود ندارد ؛ بهتر است (همان:ص۱۱۹-۱۱۸) .

۲-۲-۲-۲نظریه های سلامت روان

۱٫۲٫۲٫۲٫۲سلامت روان از دید گاه جامعه شناسی

     امیل دورکیم و جورج هربرت مید ، عدم سلامت روانی فرد را نتیجه فروپاشی احساس اجتماعی دانسته اند و معتقدند که سلامتی بشر الزاما متضمن نوعی نظم ثابت اجتماعی است و احساس گوشه گیری و بیگانگی مردم از جامعه به همان اندازه بی ثباتی نظم جامعه حائز اهمیت است .

دورکیم اصطلاح بی هنجاری را به احساس تنهایی اطلاق می کند ؛ او تلاش می نماید تا نشان دهد که خودکشی تابعی از فروپاشی پیوندهای اجتماعی است(خدا رحیمی،۱۳۷۳:ص۱۲۳).

به اعتقاد جامعه شناسان به چندین طریق می توان به موقعیتهای بی هنجاری پاسخ داد :

  • کناره گیری از فرایند اجتماعی و نشان دادن واکنشهای منفعلانه نظیر: اعتیاد دارویی، اختلالات اسکیزوفرنیک و…
  • اختلالات روان تنی(خدا رحیمی،۱۳۷۳:ص۱۲۴).
۲٫۲٫۲٫۲٫۲دیدگاههای روانشناسی
دیدگاه روانکاوی:

در نظریه روانکاوی و از دیدگاه فروید(۱۸۵۶) ویژگیهای خاصی برای سلامت روان شناختی ضرورت دارد و نخستین ویژگی خود آگاهی است. یعنی هر آنچه که ممکن است در ناخود آگاه اختلالی را ایجاد کند باید خودآگاه شود.از نظر فروید معیار نهایی سلامت روانی،بیگانگی منطقی از علاقه مندی ها و اشتیاقات عمومی می باشد(خدا رحیمی،۱۳۷۳: صص۳۱-۳۰) . تئوریسین های روانکاوی ، سلامت روانی را به معنای نبود علایمی می دانند که دلالت بر اختلالاتی مانند افسردگی و اضطراب می کند (بنی جمالی ،۱۳۷۳:ص۲۷) .

دیدگاه گشتالتی:

در این دیدگاه و از نظر کورت لوین (۱۸۹۰ ) سلامت و کمال روان شناختی موجب افتراق و تمایز یافتگی بیشتر شخص و محیط روان شناختی او می شود و استحکام و استواری مرزهای سیستم روانی فرد به وجود می آورد . به اعتقاد او فرد سالم کسی است که بین خودش و محیط روان شناختی خود تمایز و افتراق قائل می شود (خدا رحیمی، ۱۳۷۳:ص۸۴).

دیدگاه انسان گرایی:

در دیدگاه روانشناسان انسان گرا علامت سلامت روانی عبارت است از :"رشد کامل استعدادهای بالقوه به عنوان یک انسان منحصر به فرد “(بنی جمالی ،۱۳۷۳:ص۲۶) .

در نظریه آلپورت ، مفهوم “خویشتن” جایگرین واژه “خود” شده است . خویشتن به چیزی گفته می شود که متعلق و منحصر به یک فرد است و خود و تمامی مسائل و پویشهای شخصی و مهم و منحصر به فرد را در بر می گیرد . این خویشتن طی هفت مرحله و از خردسالی تا دوران بلوغ پرورش می یابد : ۱) خود جسمانی ۲ )تشخیص هویت خود ۳) احترام به خود ۴) گسترش خود ۵ )تصور از خود ۶ ) خود چون حریفی معقول ۷) تلاش اختصاصی . به اعتقاد او تجارب کودکی در رشد و پرورش شخصیت سالم اهمیت خاصی دارد و شرط لازم برای شخصیت سالم، طی شدن هماهنگ این مراحل است (شولتس، ۱۳۸۳: صص ۲۵-۲۱) .

در نظریه کارل راجرز (۱۹۰۲) هر چه انسان از سلامت روانی بیشتر بهره مند باشد آزادی عمل و انتخاب بیشتری را احساس و تجربه می کند . از نظر راجرز انسان سالم موجودی بدون محدودیت فکر و عمل می باشد (خدا رحیمی، ۱۳۷۳: ص۶۶).

از نظر مازلو ،نیازهای انسان بر اساس سلسله مراتبی قرار گرفته اند و شرط اولیه دست یافتن به خود (عالی ترین مرتبه نیاز) ، ارضای چهار نیازی است که در سطوح پایین این هرم قرار دارند و عبارتند از: ۱) نیازهای جسمانی یا فیزیوژیک ۲ )نیازهای ایمنی که امنیت ، ثبات ، حمایت ، نظم و رهایی از ترس و اضطراب را در بر می گیرد. ۳ )نیازهای محبت و احساس تعلق ۴ )نیاز به احترام که شامل احترامی می شود که دیگران به فرد می گذارند و نیز احترامی که خود فرد به خودش می گذارد ؛ البته احترام گذاشتن دیگران به فرد مقدم بر احترام او به خودش است (شولتس، ۱۳۸۳: صص۹۳-۹۲) .

دیدگاه روانی، اجتماعی،زیستی:

در نظریه روانی، اجتماعی و زیستی ، از نظر اریکسون (۱۹۶۳) سلامتی در کمال است که گاه به صورت تمامیت ، وحدت ، و یا کمال “خود ” تعریف شده است (بنی جمالی ،۱۳۷۳،ص۲۶) . در دیدگاه او ویژگی های خاصی برای سلامت روان وجود دارد که فرد دارای سلامتی روان شناختی را از کسی که فاقد این عنصر است متمایز می سازد . به نظر او این صفات در اجتماع معنی می یابد و فردی که در جامعه زندگی می کند ، در صورتی دارای سلامت روان است که با تعارض روبرو نباشد ، از استعداد و توانایی بارزی استفاده کند و در نهایت در مورد فرایند زندگی نظریه معنوی روشن و قابل درکی داشته باشد (خدا رحیمی ، ۱۳۷۳: ص۴۹).

همچنین از نگاه آدلر (۱۸۷۰) ، سلامت روان یعنی داشتن اهداف مشخص و فلسفه محکم در زندگی، روابط خانوادگی و اجتماعی مطلوب و پایدار ، مفید بودن برای هم نوعان ، جرأت و شهامت ، قاطعیت ، کنترل داشتن بر عواطف و احساسات ، داشتن هدف نهایی کمال و تحقق نفس ، پذیرفتن اشکالات و تلاش جهت حل اشتباهات (خدا رحیمی، ۱۳۷۳:ص۴۵ ). به اعتقاد آدلر ، افراد پس از تولد و ورود به محیط انسانی، نه تنها نسبت به محرکهای محیطی عکس العمل نشان می دهند ، بلکه نقش فعالی را در جهت اثرگذاری بر دنیای اطراف خود به ویژه دنیای اجتماعی افراد مهم ایفا می کنند . آنها می آموزند که در رابطه با آن دنیا چه چیزی مؤثر است و نیازهای دیگران و خودشان را برطرف می نماید و بدین گونه شخصیت افراد از طریق فرایندهای رشد روانی یا اجتماعی شکل می گیرد . در این میان خانواده فراگیرترین و با نفوذ ترین اثر را بر روی رشد شخصیت افراد داراست . اگر کودک در فرایند رشد خود نسبت به رابطه  با دیگران و دنیای پیرامونش احساسات نامطمئنی را تجربه و حفظ کند ، رفتارهای ناسازگارانه و اختلالات روانی در او ایجاد خواهد شد ( شیلینگ ،۱۳۷۴:صص ۹۱- ۸۹ ).

در رویکرد آدلر علاقه اجتماعی[۱] ملاکی برای تشخیص سلامت روان بوده است . این مفهوم دربرگیرنده علاقه به دیگران و نیز علاقه به علاقه مندی های دیگران است و به معنای تمایل به همکاری با دیگران می باشد . علاقه اجتماعی از طریق آموزش قابل گسترش است و در قالب مهارتهای واقعی همکاری و کمک، درک و همدلی می تواند بیان گردد ( شیلینگ ،۱۳۷۴:ص ۸۴ ).

اریک فروم اعتقاد دارد که سلامت روان بیش از آنکه امری فردی باشد، مسئله ای اجتماعی است و عامل اصلی در سلامت روان اینست که جامعه تا چه حد نیازهای انسانی را بر آورده می کند ، نه اینکه فرد خودش را تا چه اندازه با جامعه سازگار می نماید. فروم مؤثرترین عامل را در شخصیت انسان ، نیازهای روانی می داند. او پنج نیاز را که ناشی از دوگانگی میان آزادی و ایمنی است،اینگونه مطرح می نماید:۱) وابستگی ۲)استعلاء ۳) ریشه داشتن ۴) حس هویت ۵) موازین جهت گیری  (شولتس، ۱۳۸۳، ص۶۹-۶۱)

به عقیده کارن هورنای ، محیط و فرهنگ در رشد و گسترش شخصیت و سلامتی و نا سلامتی انسان تأثیر به سزایی دارد.به اعتقاد او انسان نیازهای ده گانه ای دارد که عبارتند از نیاز به : محبت و تصدیق، حمایت و پشتیبانی ، محدود ساختن زندگی، قدرت ، بهره برداری از دیگران ، حیثیت و آبرو ، تحسین و تمجید ، پیشرفت ، استقلال و خود کفایی، کمال و انتقاد پذیری ( خدا رحیمی، ۱۳۷۳، ص۵۰-۴۹ ).

دیدگاه شناختی:

از دیدگاه گلاسر که با رویکرد واقعیت درمانی خود در گروه  نظریه پردازان شناختی قرار می گیرد ؛"هویت” ، هسته مرکزی و ضروری زندگی تمام انسانهاست. هویت یا به صورت موفق است یا به صورت شکست.به نظر او افراد دارای هویت موفق دو خصوصیت دارند که عبارتند از:۱) مطمئن هستند که فرد دیگری در این دنیا وجود دارد که آنها را طوری که هستند و به خاطر خصوصیاتی که دارند، دوست می دارد. ۲) این افراد احساس ارزشمندی می کنند و حداقل یک نفر در دنیا آنها را با ارزش می داند؛ بیماری انسان نتیجه عدم توانایی او برای تحقق نیازهایش ، یعنی نیاز به محبت و نیاز به ارزشمندی است (خدا رحیمی، ۱۳۷۳، ص۱۰۷) .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:39:00 ب.ظ ]