انواع اعتماد:
۱ - اعتماد بنیادی
اعتماد بنیادی، نگرشی است که فرد نسبت به خود و دنیای پیرامون دارد و موجب تقویت این احساس میشود. که افراد و امور دنیا، قابل اعتماد و دارای ثبات و استمرار هستند(گیدنز،۱۳۷۸: ۲۳). اریکسون معتقد است این نوع اعتماد، محصول فرایندهای دوره نوزادی است. اگر دیگران نیازهای اصلی مادی و عاطفی نوزاد را تامین کنند، حس اعتماد در کودک به وجود میآید، اما عدم تامین این نیازها، سبب میشود. نوعی بی اعتمادی نسبت به جهان، به ویژه در روابط شخصی بوجود آید(جرالد۱۹۹۶٫:۱۰۰).
اعتماد از همان آغاز بر نوعی تجربه دوسویه دلالت میکند. کودک یادمیگیرد که به تداوم و توجه تامین کنندگانش اتکاء کند. ولی در ضمن این را نیز فرا میگیرد که نیازهایش را به گونهای برآورده سازد که تامین کنندگانش را خرسند سازد. در واقع آنها چشمداشت اعتمادپذیری یا قابلیت اعتماد در رفتارش دارند. ایمان به عشق فرد مواظبت کننده در کودکی، جوهر اعتقاد به نوعی پایبندی است که اعتماد بنیادی و همه گونه اعتماد بعدی به آن نیاز دارند(گیدنز،۱۳۷۷: ۱۱۳). والدین حس اعتماد در کودکشان را با یک نوع مدیریتی ایجاد میکنند که به گونهای کیفی مراقبت دلسوزانه از نیازهای فردی کودکشان را با حس شدید قابلیت اعتماد شخصی در چهارچوب مورد اعتماد سبک زندگی فرهنگشان ترکیب میکنند.
همین قضیه مبنایی رابرای ادراک هویت کودک میسازد که در دوران بعدی زندگی، حس خوب بودن و خود بودن را با حس تبدیل شدن به فرد مورد احترام دیگران ترکیب میکند.
یکی از ویژگی های بنیادی شکلگیری اولیه اعتماد، اعتماد به بازگشت فرد مواظبت کننده است. احساس اعتمادپذیری دیگران که در ضمن تجربه مستقلی است و برای درک تداوم تشخیص هویت خود نقش اساسی دارد، موکول به تشخیص این قضیه است که غیبت مادر نشان دهندۀ ترک عشق نیست.
بدین سان اعتماد فاصله زمانی– مکانی را معلق میکند و در نتیجه از دلهرههای وجودی جلوگیری میکند، اعتماد، امنیت وجودی و احساس تداوم چیزها و اشخاص در شخصیت بزرگسالی به هم وابسته باقی میمانند. اعتماد به دیگران، در واقع نوعی نیاز روانی از نوع مداوم و تکراری آن است.اطمینان داشتن از اعتمادپذیری یا صداقت دیگران، نوعی عادت عاطفی است که باتجربه محیطهای آشنای اجتماعی و مادی همراه است(گیدنز،۱۳۷۷: ۱۱۷).
منشاء امنیت در افراد بالغ در تجربیات دوران کودکی نهفته است. افراد طبیعی میزان بالایی از اعتماد را در اوایل زندگی دریافت میکنند. افراد بالغ مایه کوبی یا تلقیح احساسی که آنها را در برابر نگرانیها و اضطرابها، حفاظت می کند. در طفولیت بدست میآورند و عامل این تلقیح برای اکثریت مردم و در تمامی جوامع مادر میباشد. رابطه بین کودک و مادر معمولاً در طی مراحل رشد کودک دارای اهمیت زیادی است و اگر این رابطه به هر طریقی آسیب پذیرد، میتواند نتایج وخیمی به بارآورد.
به اعتقاد گیدنز آنچه در جریان شکلگیری اعتمادبنیادی آموخته میشود، تنها همبستگی و صداقت و پاداش نیست. چیز دیگری که دراین جریان آموخته میشود، روشهای بسیار پیچیده آگاهی علمی است که وسیله حفاظتی با دوام در برابر اضطراب هاست. در برخوردهای چهره دار، حفظ اعتماد بنیادی از طریق رد و بدل کردن نگاه، حالت بدنی، ادا و عرفهای گفتگوی متعارف تحقق مییابد(گیدنز، ۱۳۷۸ : ۷۰ ).
به نظر وی اعتماد بنیادین شرط اساسی تدارک هویت شخصی، هویت دیگر اشخاص و اشیاء است. زیرا فراگیری مختصات اشخاص و اشیای غایب پذیرش دنیای واقعی بعنوان واقعیت وابسته به همان امنیت عاطفی است که اعتماد بنیادین فراهم میآورد. احساس گم گشتگی یا عدم واقعیت که گاه در زندگی بعضی افراد لانه میکند، معمولاً ناشی ازتوسعه ناکافی اعتماد بنیادین درزمان کودکی آنهاست(گیدنز، ۱۳۷۸ : ۱۱۸).
۲- اعتماد متقابل بین شخصی
این اعتماد حاصل روابط مستقیم و چهره به چهره میان اعضای جامعه است. زتومپکا در توضیح این نوع اعتماد اظهار میدارد: باریک ترین شعاع اعتماد در بین اعضای خانواده است که فضایی مملو از صمیمیت و نزدیکی بر آن حاکم است. این اعتماد معطوف به افرادی است که آنها را به اسم میشناسیم و با آنها به عنوان دوست، همسایه، همکار و شریک تجاری رابطه چهره به چهره داریم(زتومکا،۱۹۹۹: ۴۲).
با توجه به اینکه صمیمیت و نزدیکی از مشخصه های مهم اعتماد میان فردی در جوامع سنتی است، در چنین جوامعی خطوط مشخصی بین خودی و بیگانه وجود دارد، بنابراین دایره اعتماد محدود به کسانی است که به یک جمع خاص تعلق دارند. با تغییر جوامع از سنتی به مدرن؛ وضعیت گذشته متحول شده است. در اثر این تحول، دامنه اعتماد از محدوده دوستان و آشنایان فراتر رفته و شکل دیگری از اعتماد تحت عنوان عام یا تعمیم یافته بوجود امده است.
۳-اعتماد تعمیم یافته یا عام
این نوع اعتماد در سطحی گسترده تر از خانواده، دوستان و آشنایان قرار میگیرد. زتومپکا[۳] معتقد است هدف یا جهتگیری اعتماد، ممکن است معطوف به جنسیت(من به زنها اعتماد دارم، اما به مردها اعتماد ندارم)، سن(من به افراد میانسال اعتماد دارم، اما به افراد جوان اعتماد ندارم)،نژاد(من به سفیدپوستها اعتماد دارم، اما به سیاه پوستها اعتماد ندارم)، قومیت(من به ترکها اعتماد دارم، اما به فارسها اعتماد ندارم)و مذهب(من به مسیحیها اعتماد دارم، اما به یهودیها اعتماد ندارم)باشد(جواهری،۱۳۸۵: ۴).
۴- اعتماد به نظام انتزاعی
در جامعه مدرن، الزاماً دو سوی فرایند ارتباط را ارتباط گران انسانی تشکیل نمیدهند، بلکه انسانها گاهی با کنشگران غیرفردی ارتباط برقرار میکنند. به این ترتیب شکل دیگری از اعتماد مطرح میشود که متوجه ساختارهای غیرشخصی است. در این مورد دو نوع اعتماد مدنی و اعتماد نهادی اشاره شده است. اعتماد نهادی به نهادهای رسمی و دولتی و اعتماد مدنی به نظامهای تخصصی مربوط میشود(استون۲،۲۰۰۱ :۲۵).
گیدنز از جمله نظریه پردازانی است که این نوع اعتماد را بیشتر مورد توجه قرار داده است. از نظر او، این نوع اعتماد معادل اعتماد به نظامهای انتزاعی است، یعنی به طور عمده نهادهای تخصصی است که یکی از نیروهای مدرنتیه محسوب میشود. اعتماد به نظام در واقع اعتماد به این امر است که ساختارهای غیرشخصی، این امکان را برای فرد فراهم میآورند که او آینده موفقیت آمیزی را برای خود پیش بینی کند(عسگری مقدم،۱۳۸۲: ۴۷).
در جوامع نوین، به نظر گیدنز، افراد هرچه فاصله زمانی ـ مکانی بیشتری از هم داشته باشند، به اعتماد نیاز بیشتری دارند. در جوامع ماقبل نوین که خصلتی محلی و بومی دارند، کنشهای متقابل، بیشتر در سطح محلی و رودررو رخ میدهند، درروابط اجتماعی افراد چنان صراحت و شفافیتی به چشم میخورد که نیازی به اعتماد ندارند. زیرا این اعتماد به طور طبیعی وجو دارد. اما در جوامع بزرگ و گسترده که روابط اجتماعی در فاصله زمانی ـ مکانی بسیار دوری انجام میگیرد و افراد درگیر این روابط کمتر با یکدیگر آشنایی چهره به چهره دارند، به اعتماد از طریق نظامهای پولی و حقوقی(انتزاعی) بسیار نیازمندند(ریتزر۳، ۱۳۷۴ : ۸۲۲ ).
اعتمادبه نظامهای انتزاعی، شرط فاصلهگیری زمانی- مکانی و حوزههای گسترده امنیت در زندگی روزانه است، که در نهادهای مدرن در مقایسه با جهان سنتی ارائه میکنند. برای یک آدم غیرمتخصص اعتمادبه نظامهای تخصصی نه به آشنایی کامل با این فراگردها و نه به تسلط بر دانشی که این فراگردها بدست میدهند، بستگی دارد. پس اعتماد دست کم به گونهای جزئی، خواه ناخواه یکی از موارد ایمان به شمار میآید. بنا به تاکید اریکسون، اعتماد به اشخاص، مبتنی بر پاسخ متقابل ودخالت داشتن است، ایمان به صداقت دیگران، سرچشمه اصلی احساس یکپارچگی و اصالت خود است. اعتماد به نظامهای انتزاعی امنیت را در اعتماد پذیری روزانه فراهم میسازد. اما ذاتاً نمیتواند ادراک متقابل یا صمیمی را عرضه نماید. روابط اعتماد شخصی ارائه میکنند. از این یافته این دینها انتقال مستقیم اعتماد فردی را با عناصر فراوانی از ادراک متقابل امکان پذیر میسازند. اما بر خلاف آنها، در مورد نظامهای انتزاعی، اعتماد مستلزم اعتقاد به اصول غیرشخصی است. اصولی که تنها به شیوهای آماری پاسخگو میشوند. آنهم زمانیکه نتایجی که آدمها از آنها انتظار دارند بدست ندهند. به اعتقاد گیدنز در اعتماد به نظام ها، صورت، پایبندیهای بیچهرهای را به خود میگیرد که طی آن ایمان به کاراییهای دانشی که شخص عادی تقریباً از آن چیزی نمیداند، حفظ میشود. در صورتیکه در اعتماد به اشخاص، به پایبندیهای چهرهداری نیاز است که طی آن نشانههای صداقت دیگران(در چهارچوب حوزههای معین کنش) جستجو میشود(ریتزر، ۱۳۷۴ : ۱۰۵ ).
د.چارچوب نظری شکل گیری اعتماد اجتماعی:
در بررسی پیشینه مطالعاتی اعتماد اجتماعی ضعف عمده در کمبود مطالعه نظری و تجربی عوامل مؤثر بر شکل گیری اعتماد اجتماعی است. با مروری بر نظریه پردازی های صورت گرفته، اعتماد و نظریه های مربوط به آن را می توانیم در سه سطح خرد، میانی و کلان مورد توجه قرار دهیم. در هر یک از این سطوح، می توان تئوری های متفاوتی را قرار داد که هر یک از منظر و دیدگاه خاصی به اعتماد می نگرند.
در سطح خرد اعتماد به عنوان ویژگی فردی مطرح می شود و بر احساسات، عواطف و ارزش های فردی تأکید می گردد و در بررسی اعتماد تئوری های شخصیت و متغیرهای فردی مورد توجه قرار می گیرد. بر اساس این دیدگاه اعتماد با مفاهیمی چون همکاری، صداقت، وفاداری، صمیمیت، امید و دگرخواهی ارتباط نزدیکی دارد. نظریه پردازانی همچون کلمن، اریکسون، پیتر ام بلاو و جانسون و … از منظر نظریه های خرد به بررسی و تحلیل مفهوم اعتماد پرداخته اند. نظریه پردازان خردنگر به منظور تحلیل معنا و مفهوم اعتماد سطح تحلیل خرد و سطح مطالعه کنش را برگزیده اند. همه این نظریه پردازان اعتماد را به عنوان یک ویژگی فردی و متأثر از کنش های افراد در نظر میگیرند.
در سطح کلان اعتماد بهعنوان ویژگی روابط اجتماعی و یا ویژگی نظام اجتماعی و به طور کلی به عنوان یک ویژگی جمعی مفهوم سازی می شود. نظریه پردازانی مانند دورکیم۱، تونیس۲، اسپنسر۳، زیمل، پارسنز۴، اینگلهارت۵، پاتنام، فوکویاما، لوهمان ۶و غیره سعی کرده اند با تاکید بر ساخت اجتماعی جامعه، به مطالعه اعتماد اجتماعی بپردازند. همه این نظریه پردازان سطح تحلیل کلان را برای بررسی خود درباره اعتماد برگزیده اند. همین طور در بررسی و تحلیل مفهوم اعتماد، سطح مطالعه خود را بر روی ساخت اجتماعی متمرکز ساخته اند.
در بینابین نظریه های خرد و کلان اعتماد، نظریه پردازانی چون گیدنز با طرح تئوری ساختار بندی هر گونه تقلیل گرایی را در بررسی مفهوم اعتماد رد کرده و با تلفیق سطح تحلیل خرد و کلان و سطح مطالعه ساخت و کنش به بررسی و تحلیل مفهوم اعتماد پرداخته اند. به عقیده گیدنز “در جوامع پیش از مدرن اعتماد از نوعی پایبندی چهره دار و مبتنی بر هم حضوری بوده است. در حالی که در عصر مدرنیته و جهان مدرن امروزی وضعیت این چنین نیست. اعتماد غیر شخصی به دیگران ناشناس ناشی از ماهیت رشد یابنده نظام های انتزاعی می باشد. وجه عمده اعتماد در دوران مدرنیه، پایبندی بی چهره ای است که در نظام های تخصصی معنا پیدا می کند (ریتزر،۷۶۸:۱۳۸۶).
در این نوشتار از ارائه نظریات متعدد خودداری و تنها آرای جیمز کلمن، فرانسیس فوکویاما و آنتونی گیدنز به عنوان نماینده اصلی این سه سطح مورد بررسی قرار می گیرد.
جیمز کلمن ۷(سطح خرد)
نظریات جیمز کلمن که در چارچوب نظریات سرمایه اجتماعی مطرح شده است، اگرچه به ابعاد اعتماد شخصی و انتزاعی توجه دارد، اما به طور کلی شیوه روانشناختی مبادله را مبنای تحلیل های خود قرار داده و به خصوص در تحلیل روابط گروه های با تعداد نسبتا زیاد، تنها همان قواعد گروه های دو و سه نفره را به کار می برد. حال آن که در تئوری مبادله به خوبی نشان داده شده شده است که قواعد حاکم بر گروه های بزرگ به صورتی ماهوی با قواعد جاری در گروه های کوچک متفاوت است (ارمکی،۱۱۰:۱۳۸۳).
به نظر کلمن “در هر رابطه مبتنی بر اعتماد حداقل دو جزء وجود دارد، اعتماد کننده و اعتماد شونده و فرض بر این است که در کنش هر دو جزء هدفمند بوده و به دنبال ارضای نیازهای خود هستند. طرف اعتماد کننده باید تصمیم بگیرد که با دیگری وارد معامله شود یا نه (یعنی خطر را بپذیرد یا نه) و طرف اعتماد شونده نیز باید بین حفظ اعتماد و یا شکستن آن دست به انتخاب بزند. بنابراین یک رابطه مبتنی بر اعتماد، یک رابطه دوجانبه است و بر مبنای اصل به حداکثر رساندن فایده تحت شرایط مخاطره قرار دارد” (کلمن،۲۷۱:۱۳۷۷).
به عقیده کلمن “اصولا در یک رابطه مبتنی بر اعتماد ما با کنش گرانی عقلانی مواجه هستیم، در این رابطه اگر برای کنشگر شانس پیروزی در مقایسه با شانس شکست بیشتر باشد اعتماد خواهد کرد، زیرا او موجودی عقلانی است و باید اعتماد کند. این بیان ساده مبتنی بر اصل به حداکثر رساندن سودمندی تحت شرایط ریسک است. اعتماد کننده بالقوه باید بین اعتماد نکردن (که در این صورت هیچ تغییری در سودمندی او حاصل نمی شود و اعتماد کردن که در این صورت به کنش طرف مقابل بستگی دارد تصمیم گیری کند(کلمن،۱۹۹۹: ۲۵). بنابر آنچه ذکر گردید، طبق نظر کلمن چون انسان موجودی عقلانی است که کنش های او مبتنی بر گزینش معقولانه است، لذا همیشه در فکر این است که در روابط خود حداکثر سود ممکن را کسب کند. او برای این کار ابتدا مقداری از منابع را از طرف خود هزینه می کند که به عنوان هزینه اعتماد در نظر گرفته می شود تا بهتواند در جریان اعتماد به سودی متناسب با آن هزینه دست یابد. لذا اگر جریان و رابطه اعتمادی سودآور باشد، اعتماد و روابط اعتمادی بیشتر خواهد شد ولی اگر این رابطه اعتماد سودآور نباشد و یا اینکه باعث ریسک بالا و عدم کسب سود متناسب باشد آنگاه اعتماد و رابطه اعتمادی کاهش مییابد.
فرانسیس فوکویاما ۱(سطح کلان)
فوکویاما با نوعی رویکرد اقتصادی به تبیین مسأله اعتماد می پردازد و مبنای نظری و کانون تمرکز وی بر حفظ سرمایه اجتماعی به عنوان مجموعه معینی از هنجارها و ارزش های غیر رسمی است و اعضای گروهی که با یکدیگر همکاری و همیاری دارند، در آن سهیم هستند. از دید فوکویاما این ارزش ها و هنجارها باید شامل سجایایی از قبیل صداقت، ادای تعهدات و ارتباطات دو جانبه باشد (فوکویاما، ۲۰۰۸: ۱۷).به طوری که مشارکت در این ارزش ها و هنجارهای غیر رسمی با چنین ویژگی هایی، توسط گروهی از افراد که با یکدیگر همکاری دارند اعتماد را به وجود می آورد. البته به عقیده فوکویاما این همکاری و همیاری به منطور افزایش بهره وری اقتصادی صورت می گیرد و بنابراین وی اعتماد را بر مبنای سرمایه اجتماعی و در عرصه اقتصادی مطرح می سازد.
فوکویاما یکی از مفاهیم مهم در تبیین سرمایه اجتماعی را «شبکه اعتماد» می داند، شبکه اعتماد عبارت است از گروهی که بر اساس اعتماد متقابل به یکدیگر، از اطلاعات، هنجارها و ارزشهای یکسانی در تبادلات فیمابین خود استفاده میکنند. از اینرو، اعتماد فیمابین نقش زیادی در تسهیل فرایندها و کاهش هزینههای مربوط به اینگونه تبادلات دارد. شبکه اعتماد میتواند بین افراد یک گروه و یا بین گروهها و سازمان های مختلف به وجود آید. فوکویاما معتقد است که ” قبل از ورود به هر سیستم تجاری یا اجتماعی، باید اطلاعات کافی درباره شبکههای اعتماد موجود در آن سیستم و ویژگیهای آن به دست آورد. زیرا اعتماد را پایه هر گونه مبادلات اقتصادی و اجتماعی میداند” (الوانی و شیروانی، ۱۳۸۵: ۱۵۶).
فوکویاما عنوان می کند، بین سطح اعتماد با پیشرفت جوامع ارتباط معنی داری وجود دارد. به عقیده وی جوامع توسعه یافته در مقایسه با جوامع دیگر از سطح اعتماد بالاتری برخوردارند. وی در این باره می نویسد: “خوشبختی یک ملت و همین طور تواناییش برای رقابت منوط است به داشتن یک ویژگی فرهنگی واحد فراگیر که آن سطح اعتماد در جامعه است(فوکویاما،۱۹۹۵: ۲۴).
آنتونی گیدنز (سطح میانی)
دیدگاه جامعه شناس بریتانیایی آنتونی گیدنز به دلیل اینکه هر دو وجه جامعه شناسی و روانشناسی را به صورت توأمان در تبیین اعتماد اجتماعی به کار گرفته، توجه بسیاری از محققین داخلی و خارجی را به خود جلب نموده و بسیاری از آن ها با محوریت این تئوری به بررسی این پدیده اجتماعی پرداخته اند. مهم ترین خصلت آرای گیدنز تلفیق سطوح خرد و کلان و نیز ویژگی تحلیل الگوهای اعتماد در دوران ماقبل مدرن و مابعد مدرنتیه و چگونگی ساز و کار تغییر آن می باشد. به عقیده وی ” پویایی مدرنیت سه سرچشمه مهم دارد: “جدایی زمان و مکان"، “تحول مکانیسم های از جا کندگی” و “تخصیص بازاندیشانه". در دید وی نشانه های نمادین و نظام های تخصصی، نظام های انجام دادن کار فنی یا مهارت تخصصی است که حوزه های وسیعی از محیط های مادی و اجتماعی زندگی کنونی ما را سازمان می دهند (گیدنز،۲۰۰۹: ۳۳).
از نظر گیدنز ” اعتماد در جوامع ماقبل نوین از اهمیت کمتری در مقایسه با جوامع جوامع نوین برخوردار است. چرا که افراد هر چه فاصله زمانی- مکانی بیشتری از هم داشته باشند، به اعتماد بیشتری نیاز خواهند داشت. در جوامع ماقبل نوین که خصلتی محلی و بومی دارند و کنش های متقابل بیشتر در سطح محلی و رو در رو رخ می دهند، در روابط اجتماعی افراد چنان صراحت و شفافیتی به چشم می خورد که نیازی به اعتماد ندارند، زیرا این اعتماد به طور طبیعی وجود دارد اما در جوامع بزرگ و گسترده که روابط اجتماعی در فاصله زمانی و مکانی بسیار دوری انجام می گیرد و افراد درگیر این روابط کمتر با یکدیگر آشنایی چهره به چهره دارند، به اعتماد از طریق نظام های پولی و حقوقی بسیار نیازمند هستند” (ریتزر،۷۶۷:۲۰۰۷).گیدنز در مباحث خویش بین دو نوع اعتماد تمایز قائل می شود: اعتماد به افراد خاص و اعتماد به افراد یا نظام های انتزاعی. اعتماد انتزاعی در برگیرنده آگاهی از مخاطره و فرد مورد اعتماد است.
لذا در حالی که کنشگر می تواند به راحتی در مورد میزان ارزش اعتماد به افراد خاص قضاوت کند، می تواند درباره میزان ارزش اعتماد نسبت به دیگران تعمیم یافته نیز دارای ایده ها و باورهایی باشد. افراد همچنین می توانند درباره میزان ارزش اعتماد نسبت به نظام های انتزاعی نظیر نهادها نیز دارای باورهایی باشند. از این فرایند می توان تحت عنوان سطح نهادی اعتماد نام برد. این همان چیزی است که گیدنز آن را ایده اعتماد به نظام های تخصصی می نامد. یعنی ممکن است کنشگر از فردی که اتومبیل یا خانه او را ساخته، شناختی نداشته باشد ولی نسبت به نظام استاندارد، تنظیم قواعد و قوانین، نظارت و کنترل کیفیت، دارای میزانی از اعتماد باشد (شارع پور،۱۰۴:۱۳۸۰). گیدنز همچنین برای نشان دادن نقطه مقابل اعتماد از مفهوم و اصطلاح بی اعتمادی استفاده می کند که شامل اعتماد نسبت به اشخاص و نظام های انتزاعی است (گیدنز،۱۱۹:۲۰۰۷).
متغیر وابسته متغیر مستقل
(سوسا و همکاران،۲۰۰۸: ۱۸)
شکل۱-۲رابطه متغیرمستقل اعتمادبامتغیروابسته کارایی خدمات
۲-۷٫تعهد عاطفی:
سومین نگرش از نگرشهای شغلی، تعهد سازمانی است؛ که عبارت از حالتی است که کارگر سازمان بهخصوص، هدفهایش را معرف خود میداند و آرزو می کند که در عضویت آن سازمان بهماند. بنابراین سطح بالایی از وابستگی شغلی بهمعنی این است که فرد، شغل خاصی را بهخود نسبت میدهد و آنرا معرف خود میداند؛ ولی تعهد سازمانی، بدان معنا است که فرد، سازمانی را معرف خود میداند. درواقع، نتیجه پژوهش ها نشان میدهد که برای پیش بینی و توجیه رفتار فرد (بهمراتب، بیش از رضایت شغلی) تعهد سازمانی مورد استفاده قرار میگیرد و با بهره گرفتن از تعهد سازمانی، بهتر میتوان میزان غیبت و جابهجایی کارکنان را پیشبینی کرد(رابینز۲، استیفن۳،۲۰۰۹: ۲۷).
مفهوم تعهد سازمانی در سه دوره متوالی، توسعه و تکامل یافته است. در اولین دوره، تعهد به توصیف شده است. بکر به عنوان مشهورترین پژوهشگر این دوره، تعهد را با عنوان کمربند جانبی استفاده از نظریه کمربند جانبی تعریف کرده است. وى اصطلاح ”کمربند جانبی“ را برای توصیف سرمایه گذارى هاى ارزشمند تجمیع شده اى به کار برده است که یک کارمند با ورود به سازمان و ماندگاری اش در سازمان انجام می دهد، به گونه ای که با ترک سازمان، همه آنها از بین خواهد رفت. بنابراین، ترس و تهدید نابودی این سرمایه گذاری ها و نیز ادراک فقدان گزینه های جایگزین سبب می شود که یک کارمند به سازمانش متعهد شود(بیکر۱، ۱۹۶۰: ۳۳).
تعهد از نظر لغوی عبارت از بهکار گرفتن کاری، بهعهده گرفتن، نگاه داشتن، عهد و پیمان بستن و در اصطلاح عبارت است از:
- عمل متعهد شدن به یک مسئولیت یا یک باور؛
- عمل ارجاع یا اشاره به یک موضوع؛
- تقبل یا عهدهدار شدن انجام کاری در آینده( صادقی فر، ۱۳۸۶: ۳۳).
پورترو همکاران ۲وی تعهد سازمانی را همسانسازی و پیوند به آن تعریف میکنند؛ که از سه عامل زیر تشکیل می شود:
- قبول داشتن سازمان و پذیرش اهداف آن؛
- آمادگی برای بذل کوشش قابل توجیه بیشتر؛
- علاقهمندی به حفظ عضویت در سازمان( مرتضوی و دیگران؛۱۳۷۹).
تعهد سازمانی عبارت از میزان نسبی همانندسازی با سازمانی خاص و یا دلبستگی به آن سازمان که می تواند حداقل بهوسیله سه عامل مشخص شود:
- اعتقاد راسخ به ارزشها و اهداف سازمان
- تمایل به تلاش بیشتر در راه تحقق اهداف سازمان.
- تمایل قوی به باقی ماندن و عضویت در سازمان( صادقی فر، ؛۱۳۸۶: ۳۴)
- Gerald
- Emotional inoculation
- Sztompka
۲٫Ston
- Ritzer, George
۱.Durkeim
۲.Tonnise
۳.Spencer
۴.Parsons
۵٫Inglehart,Ronald
۶٫Luhmann
۷.Colman,Jamess
۱.Fukuyama,Francis
۱٫Sousa et al
۲٫Robyns
۳٫Stephen