فرهنگ، سازمان، فرهنگ سازمانی، بهره وری نیروی انسانی
۲-۱-۱ فرهنگ
۲-۱-۱-۱مقدمه
دو با فرهنگ، یکی در چین و دیگری در تگزاس، زبان یکدیگر را بهتر می فهمند تا دو بردار که از فرهنگ بی بهره اند. اگر اداره امور جهان به عهده کسانی که دارای فرهنگ بودند، واگذار می شد، بی شک دنیایی غیر از آنچه داریم می داشتیم. ریشه بسیاری از سوء تفاهم ها بسیاری از اختلاف ها بی فرهنگی است. چون فرهنگ نباشد، غریزه ها و شهوت ها در رابطه بین بشر و بشر، حکم فرما می شوند و غریزه ها و شهوت ها همواره از سود جویی و خود پرستی پیروی می کنند.
فرهنگ ثمره و نتیجه دانش است، نه خود آن ممکن است در وجود کسی نابارور بماند مانند درخت نر. البته ممکن است دانش بتواند بی کمک فرهنگ، بشر را به پیشرفت های شگرف مادی برساند. ولی سرانجام چه؟ چنین دانشی برای جامعه پیشرفت می آورد اما حل مشکل نمی آورد. به عبارتی دانش ها ابر هستند و فرهنگ باران تا ابر به باران نیفتد وجودش ثمره بخش نخواهد بود.
لذا همان طور که اشاره شد، سواد مواد خام فرهنگ است. آنچه مهم است این است که فرد و جامعه آمادگی و استعداد تبدیل سواد به فرهنگ را داشته باشند. ولو همه مردم یک کشور به سواد دست یابند تا زمانی که راهی در وجود آنان به سوی فرهنگ گشوده نشود، تغییرحادث در وضع و روحیه آنان جزئی و ظاهری خواهد بود و تاثیری در ماهیت زندگی آنان نخواهد داشت حتی ممکن است اثر سو بگذارد چرا که اینان چون خود را با سواد می دانند پر شده اند از ا دعا و تظاهر و نام خویش را روشن فکر می گذارند اما غافل از اینک با سواد که نشده اند در ضمن صفا و سادگی بی سوادی را هم از دست داده اند؛ معجون ترشیده ای که نه سرکه ی سرکه است نه شراب، شراب.
برای آنکه جامعه ای به سوی فرهنگ گراید، باید جو فرهنگی در کشور ایجاد گردد؛ یعنی تمام عوامل تعلیماتی و تربیتی، چه در داخل و چه در خارج از مدرسه، بدانگونه به کار افتد که میل افراد را برای تبدیل کردن سواد به فرهنگ سوق دهد و از تحصیل همواره نتیجه انسانی خواسته شود. لذا جامعه ای که ادعای گرایش به ترقی دارد باید با دلسوزی و مراقبت تمام نگران وضع فرهنگی خود باشد و این تحول قبل از هر چیز باید ناظر به روح و فکر جامعه باشد وگرنه، اگر کسی با همان روحیه که در گذشته دنبال قاطر می دوید، اکنون پشت بنز بنشید، و یا با همان روحیه که پشت بنز می نشسته، فردا بخواهد هواپیمای جت برآند، این در جا زند است نه تحول حتی سیر قهقرایی است.(اسلامی ندوشن،۱۳۷۱)
خلاصه در وضعی که ما هستیم، و دوران تحولی را که خواه ناخواه، و به همراه دنیا پر تلاطم در پس گردونه های تاریخ میپیمائیم، سکوت کردن درباره فرهنگ، سرباز زدن از وظیفه انسانی است مسئله فرهنگ هم فردی، هم ملی و هم جهانی است. بزرگ ترین مسئله دنیای امروز با توجه به سخنان گهر بار رهبر فرزانه کشورمان حضرت آیت اله خامنه ای(مدظله عالی) در یکم فرودین ۱۳۹۳ که فرمودند “فرهنگ از اقتصاد هم مهم تر است"مسئله ی فرهنگ و مشتقات حاصل و وابسته به آن مانند فرهنگ سازمانی، فرهنگ یادگیری، فرهنگ دانشگاهی، فرهنگ مدیریتی و… می باشد. لذا وقتی که همه عوامل موجوداز قبیل زور، تهدید، پول و سیاست از حل مسائل جهان عاجز بماند، فرهنگ باید پای به میدان نهد. اگر گره ها گشودنی بود سرانجام بدست او گشوده خواهد شد و اگر گشودنی نبود دلیل بر آن است که فرهنگ در آنجا شکست خورده و اثر و رمق خود را از دست داده است.
۲-۱-۱-۲بیشینه فرهنگ
آنچه مسلم است در تبین و تشریح هر پدیده ای لازم است به سابقه تاریخی آن توجه شود پیرامون واژه فرهنگ باید چنین گفت که مفهوم فرهنگ جزء جدایی ناپذیر و مفهوم مورد نیاز در علوم اجتماعی است و مرجع پاسخ به همه اختلافات انسانی است. امروزه فرهنگ در معنای وسیع آن به الگوهای زندگی و تفکر باز می گردد چرا که کاربرد مفهوم فرهنگ مستقیما به آنچه با معنا سروکار دارد، مربوط می شود. اما مطالعه علمی فرهنگ، تحول تاریخی آن را ایجاب می کند و این تحول تاریخی با تکوین اجتماعی تصور فرهنگ، در ارتباط است. مطالعات فرهنگی که از آمریکا شروع شده اند، به مسائلی از قبیل همبستگی های اجتماعی، اعمال و عادات وغیره پرداختند و بحث تلاقی فرهنگ ها را مطرح کردند. بحث استقلال فرهنگی اهمیتی ویژه دارد چرا که با حفظ هویت جمعی بسیار نزدیک است. فرهنگ و هویت دو مفهومی هستند که خواستگاه واحد دارند و لازم و ملزوم یک دیگرند. نکته مهم این است که فرهنگ در تمامی حوزه های جامعه، خود را آمرانه تحمیل نمی کند. فرایند فرهنگ پذیری اجتماعی، فرآیندی ناخودآگاه و بی نهایت پیچیده است. اما هویت با هنجاری از تعلق در ارتباط است که الزاما خودآگاه است زیرا بر تضادهایی نمادین مبتنی است. (دنی[۱]،۱۳۸۱)
واژه فرهنگ نخستین بار در قرن یازدهم میلادی در اروپا(جزء واژه های کهن زبان فرانسه است) از کلمه لاتین cultura به معنی مراقبت کردن از مزارع و دام ها زاده شده است، کم کم این واژه تغییر معنایی داده و به معنای کشت و کار روی زمین تبدیل شد. اما تا پایان قرن هفدهم رواجی اندک داشت و مورد پذیرش مراکز دانشگاهی قرار نمی گیرد و لذا وارد فرهنگ های لغت نمی شود. در قرن هجدهم(عصر روشن فکری) کم کم فرهنگ در معانی مجازی خود پذیرفته شده و وارد فرهنگ لغات آکادمی فرانسه شد اما در آن زمان فرهنگ با متمم های مفعولی همراه بود(مثل فرهنگ هنرها و فرهنگ علوم و غیره). کم کم فرهنگ از قید متمم ها رها شده و به شکل مستقل در معانی"شکل دهی و گسترش اندیشه و استعداد” به کار رفت. در اواخر قرن ۱۸ فرهنگ فقط برای انسان به کار می رفت و در ایدئولوژی متفکران عصر روشنگری راه یافت و رفته رفته به واژه تمدن بسیار نزدیک شد. پس از به وجود آمدن علومی چون جامعه شناسی و مردم شناسی و زیست شناسی و علومی از این قبیل پرسش های جدیدی به وجود آمدند که به اختلافات بنیادین این علوم و تفاوت های آنان می پرداختند. برای پاسخ به این پرسش ها به مفهوم جدیدی نیاز بود که آن مفهوم، فرهنگ است. (دنی،۱۳۸۱)
۲-۱-۱-۳ مفهوم و تعاریف فرهنگ
فرهنگ به منزله ی یک مفهوم، سابقه طولانی دارد، افراد عادی این مفهوم را به مثابه کلمه ای برای نشان دادن فرهیختگی مورد استفاده قرار داده اند. مانند وقتی که می گوییم شخصی خیلی با فرهنگ است. این کلمه از سوی مردم شناسان برای اشاره به آداب و رسوم اجتماعات گوناگون به کار گرفته شده است بیشتر مردم از چیستی فرهنگ درکی ضمنی دارند. (عسگریان،۱۳۸۸) بدین سان که به محض برخورد با فرهنگ می داند که آن چگونه است. برای نمونه فرهنگ یک سازمان انتفاعی بزرگ با فرهنگ یک دانشگاه و فرهنگ یک بیمارستان کاملا متفاوت میدانند اما درتعریف انتزاعی آن با مشکل مواجه هستند. در مورد این که فرهنگ چیست نظرات کاملاً متفاوتی وجود دارد صاحبنظران گوناگون تعاریف متفاوتی ازفرهنگ را بیان می کنند.
البته باید در نظر داشت که تنوع و تعدد موجود در تعریف فرهنگ به میزان زیادی معلول جایگاه و زوایای مختلف نگرش به آن است. و نیز تا حدی متاثر از اقتضای طبیعت این مفهوم می باشد. واژه فرهنگ در علوم اجتماعی مانند واژه تعریف ناپذیر عرفان در فلسفه است که ابعادی دارد که هرچه می خواهیم به آن نزدیک تر شویم از آن دورتر می شویم و به همین دلیل است که “ژاک ید” جامعه شناس معرف فرانسوی معتقد است فرهنگ تعریفی دارد که به اسارت کلمات در نمی آید و باید پذیرفت که اصولا تعریف فرهنگ کار آسانی نیست. (زهره ای،۱۳۸۹)
لذا ارائه تعریف جامعی از مفهوم فرهنگ، به علت وسعت و گستردگی آن، کار ساده ای نیست. بیش از ۲۵۰ تعریف از فرهنگ ارائه شده است. در این جا باتوجه به آنچه پیش تر بیان کردیم از ذکر یک تعریف جامع و کامل در مورد فرهنگ معذوریم لذا برای اینکه بتوان حق مطلب را ادا کنیم چند نمونه از تعاریف مشهور و معتبر از فرهنگ را که از زبان صاحب نظران مشهور و مجامع و کتب معتبر جهانی می باشد و از اهمیت و اعتبار بیشتری نیز برخوردارند را آورده ایم:
هافستد[۲]:
فرهنگ عبارت است از اندیشه مشترک اعضای یک گروه یا طبقه که آنها را از دیگر گروه ها مجزا می کند و از آن به عنوان نرم افزار فکر یاد می کند. (۱۹۸۰،Hofstede.)
از نظر تایلر[۳]:
فرهنگ مجموعه ای آمیخته و پیچیده و نظام یافته اى است از دانستنى ها و شناسائی ها، هنرها و باورها و آئین ها، حقوق و آداب و رسوم، منشاء خوبی ها و بسیارى چیزها که انسان از جامعه خویش کسب کرده است. (اگرچه بعضى از صاحب نظران بر تعریفى که تایلر از فرهنگ به دست داده انتقاداتى وارد ساخته اند، اما گفته میشود که کاملترین تعریفى که از فرهنگ تا کنون مطرح شده از او است).(جعفری،۱۳۹۲)
گی روشه
فرهنگ عبارت است از مجموعه به هم پیوستهاى از انحاء اندیشه، احساس کم و بیش صریح که به وسیله اکثریت افراد گرفته شده است و براى اینکه این افراد گروه معین و مشخص را تشکیل دهند این مجموعه به هم پیوسته، به نحوى که در عین حال عینى و سمبلى است، بهکار برده مىشود. (روح الامینی،۱۳۸۴)
روتبندیکت[۵]
فرهنگ اصطلاحى جامعه شناختى است براى رفتار آموخته، رفتارى که با آدمى زاده نمى شود و برخلاف رفتارهاى زنبورها و مورچه هاى اجتماعى توسط یاخته هاى نطفه تعیین نمی شود. بلکه هر نسل باید آن را از مردم بالغ بیاموزند. (آشوری،۱۳۸۹)
هرسکویتس[۶]
به نظر او فرهنگ اساساً بنائى است مبین تمامى باورها، رفتارها، واکنش ها، ارزش ها و مقاصدى که شیوه زندگى هر ملت را مشخص مى کند و بالاخره عبارت است از هر آنچه یک ملت دارد، از آنچه که مى کند و هرآنچه که مى اندیشد. وى اضافه مى کند که یک فرهنگ آن قسمت از محیط است که به دست انسان ساخته شده و تأثیر پذیرفته است، فرهنگ ماوراء پدیده هاى غریزى است که فرد از گروه هاى انسانى یا به وسیلهٔ رفتار آگاهان آموخته و یا توسط تکنیک ها و شیوه هاى گوناگون، نهادهاى اجتماعی، باورها و اشکال مختلف تماس و غیره به طور ناآگاهانى تحت تأثیر قرار گرفته است. (آشوری،۱۳۸۹)
راد کلیف براون[۷]
وى به عنوان جامعه شناس می گوید واقعیتى که من بدان نام فرهنگ مى دهم فرایند فرا داد فرهنگى است، یعنى فرآیندى است که از راه آن در یک گروه یا طبقه اجتماعى معین زبان، باورها، تصورات، پسندها، دانستنى ها، چیره دستى ها و انواع عرف ها دست به دست از شخصى به شخصى و از نسلى به نسلى دیگر منتقل می شود. (صباحی،۱۳۸۴)
جوزف روسک و رولندوارن
فرهنگ به نحوه ی زیستى گفته می شود که هر جامعه اى براى رفع احتیاجات اساسى خود از حیث بقاء، ادامه نسل، و نظام امور اجتماعى اختیار مى کند
. (روسک،۱۳۶۹)
اعلامیه جهانی یونسگو [۹]
فرهنگ به عنوان مجموعه ای از ویژگی های معنوی مادی فکری و احساسی خاص جامعه یا گروه اجتماعی تلقی می شود که علاوه بر این سواد و هنر، زبان و ادبیات شیوه های زندگی با یک دیگر، نظام ارزش ها سنت ها و باورها را در نظر می گیرد. (زهره ای ،۱۳۸۹)
در شاهنامه فردوسی
به معنی دانش علم، نیکمردی و مترادف با خصایل اخلاقی به کار رفته است، در شعر مربوط به اندرزنامه انوشیروان آمده است که:
زدانا بپرسید پس دادگر که فرهنگ بهتر بود یا گهر
چنین داد بدون رهنمون که فرهنگ باشد زگوهر فزون
که فرهنگ آرایش جان بود زگوهر سخن گفتن آسان بود
گهر بی هنر زار و خوار است و سست به فرهنگ باشد روان تندرست. (روح الامینی،۱۳۸۰)
در
واژه فرهنگ به صورت «فره هنگ» آمدهاست که از دو جزء «فره» به معنای پیش و فرا؛ و «هنگ» به معنای کشیدن و راندن، ساخته شدهاست. در نتیجه «فرهنگ» به معنای پیشکشیدن و فراکشیدن است. به همین سبب است که در فارسی زبانان فرهنگ را سبب پیشرفت میدانند. (ویکی پدیا دانشنامه آزاد)
واژهی «فرهنگ» را مرکب از دو واژه ی «فر» و «هنگ» به معنای ادب، تربیت، دانش، علم، معرفت و آداب و رسوم تعریف کردهاست. (معین،۱۳۸۱)
امام خمینی (ره) (بنیان گذار جمهوری اسلامی):
فرهنگ مبدأ همه خوشبختیها و بدبختیهای ملت است… آن چیزى که ملتها را می سازد فرهنگ صحیح است… اگر فرهنگ درست بشود یک مملکت اصلاح می شود. (صحیفه امام(ره) ج۳ ص: ۳۰۷)
حضرت آیت اله خامنه ای( مقام معظم رهبری):
فرهنگ هر جامعه ای و ملتی و هر انقلابی به مجموعه دستاوردهای ذهنی در آن جامعه که شامل دانش، اخلاق، سنن، آداب و چیزهایی که از اینها سرچشمه می گیرد گفته می شود، به طور کلی ذهنیت حاکم بر یک جامعه به معنای جوشیده از آن یا از خارج از آن جامعه درآن راه یافته باشد، لکن رنگ آن جامعه را به خود گرفته باشد، خودمانی شده باشد و در او هضم شده باشد. (سخنرانی ۱۵/۱۲/۱۳۶۰)
دکتر علی شریعتی
فرهنگ را مجموعه ای از ساخته ها و اندوخته ی معنوی تعریف کرده و آن را با تمدن و ایدولوژی مرتبط ولی متفاوت می داند. (صاحبی،۱۳۸۴)
ازدیدگاه قرآن کریم،
از فرهنگ به مفهوم مصطلح آن تعبیری در قرآن کریم یافت نمی شود ولی به طور کلی قرآن کریم از فرهنگ در یک جا به عنوان زبان قوم یاد کرده است چون قرآن کریم نخست در محیط جزیره العرب نازل شده و با مردمی سروکار داشته که دارای اعتقادات و رفتاری خاص بوده اند: « وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلآ بِلِسَان قَوْمِهِ لِیُبَیِّن لَهُم » (ابراهیم ،۴) ما پیامبران را نفرستادیم، مگر با زبان قوم خودشان سخن بگویند.
درجای دیگر
همچنین از فرهنگ به عنوان سنن یاد کرده و در آیات بسیاری سنت گذشتگان و آداب و رسوم آن ها را یادآوری کرده است: « قَدْ خَلَت ْمِن قَبْلِکُم سُنَن فَسِیرُوا فِی الاَْرْض فَانظُرُوا کَیْف کَان عَـَقِبَه الْمُکَذِّبِین » (آل عمران،۱۳۷) پیش از شما، سنت هایی وجود داشت. (و هر قوم، طبق اعمال و صفات خود، سرنوشت هایی داشتند، که شما نیز همانند آن را دارید)پس بر روی زمین، گردش کنید و ببینید سرانجام کار تکذیب کنندگان (آیات خدا) چگونه بود؟ (ایازی،۱۳۸۰)
۲-۱-۱-۴ ویــــژگیهای فـــــــرهنگ
با بررسیهای زیادی که از فرهنگهای مختلف به عمل آمده، چنین به نظر میآید که علیرغم تفاوت های موجود، همۀ فرهنگ ها دارای ویژگی هایی هستند که تعدادی از آنها را میتوان به شرح زیر معرفی کرد:
- فرهنگ، آموختنی و قابل انتقال است.
به این معنا که فرهنگ، خصوصیتی غریزی و ذاتی نیست که از راه وراثت، بین نسلها انتقال پیدا کند؛ بلکه نظامی فکری-رفتاری است که پس از زاده شدن انسان، در سراسر زندگی آموخته میشود. بنابراین، میتوان چنین نتیجه گرفت که فرهنگ، همواره از نسلی به نسل دیگر و حتی از ملتی به ملتهای دیگر، در حال انتقال و چرخش است. (پور شریف و همکاران،۱۳۸۹)
۲. فرهنگ، اجتماعی است.
این، بدان معناست که عادتهای فرهنگی، ریشههای اجتماعی دارند و شماری از مردم که در قالب گروهها و جامعهها زندگی میکنند، در آن شریکاند. از این رو، رفتارها و ویژگیهای زندگی یک یا چند نفر خاص را -که جنبه عمومیت پیدا نکردهاند ـ نمیتوان «فرهنگ» نامید. (همان منبع)
۳. فرهنگ، معنابخش و هوییتساز است.
هر فرهنگی که نتواند از عهده تعیین و معرفی هدف اعلای زندگی برآید، از برآوردن آرمانهای عالی حیات نیز ناتوان است. عناصر فرهنگی، تا زمانی که به زندگی افراد یک جامعه، هویت و معنا میبخشند، میتوانند پایدار بمانند. (همان منبع)
۴. فرهنگ، پویاست.
فرهنگها، بر اساس شرایط و امکانات محیطی و زمانی، دائماً دگرگون میشوند و فراگرد دگرگونی آنها، با تطبیق و سازگاری همراه است. (همان منبع)
۵. فرهنگ، یگانهساز است.
عناصر هر فرهنگ، گرایش دارند تا با ایجاد اشتراکات در زندگی افراد وابسته به آن فرهنگ، پیکری یکپارچه و به همبافته و سازگار پدید آورند.که البته این سازگاری به زمان نیاز دارد که در نتیجه، فرهنگ، از عوامل اتحاد (یگانگی) گروهها و جوامع، شمرده میشود. (همان منبع)
۶-فرهنگ پدیده ای ذهنی وتصوری است.
تا اندازه ای زیاد ی عادت های گروهی که فرهنگ از آنها پدید می آید بصورت هنجار یا الگو های رفتاری[۱۰] آرمانی ذهنی می شوند یا در کلام نمایان می شوند. (باقری زاده،۱۳۷۵)
۷-فرهنگ خشنودی بخش است.
هر فرهنگی که نتواند از عهده تعیین هدف اعلای زندگی برآید از برآوردن آرمان های عالی حیات نیز ناتوان است عناصر فرهنگی که به افراد یک جامعه خشنودی نهایی می بخشد می تواند پایدار بماند. (همان منبع)
۸-فرهنگ تاثیر پذیر است.
فرهنگ نمی تواند در حالت انجماد و ایستایی بماند باید ریشه در اعماق گذشته های دور و نزدیک داشته باشد و در عین حال، در فضای لایتناهی حال و آینده، شاخ و برگ بگستراند و توان استقبال و الهام از آینده را نیز دارا باشد. (عسگر وزیری و همکاران،۱۳۹۱)
۹-فرهنگ عام ولی خاص است.
فرهنگ به عنوان این که یک دانش بشری است و در تمام اجتماعات انسانی وجود دارد، عام است. اما با اندکی توجه در می یابیم که این پیوند ها در همه جوامع یکسان و مشابه نیست، بلکه هر جامعه ای ویژگی و جلوه خاص خود را دارد که محصول تاریخ، شرایط اجتماعی و اقتصادی وخاص آن است. (همان منبع)
۱۰-فرهنگ اجباری ولی اختیاری است.
فرهنگ تمام جنبه های زندگی انسان را در بر می گیرد. انسان از آغاز تولد از طریق نهاد خانواده، جامعه و نهادهای اجتماعی، ارزشها و هنجارهای آن را می آموزد و بدین ترتیب فرهیخته و با جامعه همنوا و سازگار می شود زیرا فرد برای اینکه بتواند در جامعه زندگی کند، ناچار به یادگیری آن است. این شامل دین مذهب تا شیوه غذا خوردن و خلاصه همه ی اعمال و افکاری که مورد قبول جامعه، طایفه، طبقه اجتماعی شهر و کشور ماست. اما چون این فراگیری تدریجی است و با فشار همراه نیست، فرد به میل خود می پذیرد و به اجرا می گذارد. (همان منبع)
با توجه به مفهوم فرهنگ و ویژگیهای آن میتوان نتیجه گرفت که رفتار انسان اصولاً بر باورهای فرهنگی متکی است. باورهایی را فرهنگی میگوییم که بهصورت نسبی در جامعه پذیرش زیادی دارند. منشأ این باورها متفاوت است. گاهی ریشه در شرایط تاریخی یا جغرافیایی یا مذهبی یا حوادث ویژه و یا در علم دارد. ولی آنچه که مسلم است این است که بخش اعظمی از باورهای فرهنگی در قالب اصول اعتقادی ظاهر میشوند و یا همچنین میتواند از تعاملات سازمانی ناشی شود.
۲-۱-۲ سازمان
۲-۱-۲-۱مقدمه
آدمى براى پاسخ به نیازهاى متعدد و گسترده معنوى و مادى خود باید از همفکری، همکارى و تشریک مساعى با انسانهاى دیگر در قالبها و نظامهاى خاصى استفاده کند که امروزه به آن سازمان[۱۱] مىگویند. جامعهشناسان آدمى را طبعاً مدنى و اجتماعی مىدانند و معتقد هستند نیازها، خصایص و امکانات وجودى او ایجاب مىکند در زندگى دستهجمعى و مشترک وارد شده براى رفع احتیاجات خویش از تعاون و همفکرى مشترک دیگران استفاده کند. همچنین تنوع نیازها، گسترش دانشها و مهارتهاى بشری، توسعه و تکامل اشکال مختلف زندگی، موجب گسترش سازمانهاى متنوع و متعدد سیاسی، اجتماعی، اقتصادى و تربیتى شده و جوامع کنونى را بیش از پیش به سازمانهاى مختلف نیازمند ساخته است. این نیازها تا حدى است که بیشتر افراد در سازمانى به نام زایشگاه متولد مىگردند، در سازمان خانواده رشد مىیابند، در سازمانهاى آموزشى و پرورشی آموزش مىبینند و سرانجام در یکى از سازمانهاى دولتى یا خصوصى وارد مىشوند و سالهاى متمادى عمر خود را بهگونهاى در سازمانهاى فرهنگی، مذهبی، علمی، صنعتی، بازرگانی، اداری، آموزشى و پژوهشى و از این قبیل صرف مىکنند. (حیدری فر،۱۳۹۰)
با توجه به هدفهاى گوناگون فرد یا جامعه سازمانهاى مختلفى ایجاد مىشود که هریک ویژگىهاى خاص خود را دارا است. مثلاً سازمانهاى نظامی، صنعتى و آموزشى از جمله سازمانهائى هستند که براى هدفهاى خاصى بهوجود مىآیند و همین امر موجب مىشود که یافتن تعریف جامع و قاطع براى سازمان با اشکال مواجه گردد. البته تمام سازمانها -اعم از دولتى یا خصوصى- خصوصیات مشترکى دارند، چنانکه عدهاى از افراد با وظایف متفاوت، براساس سلسله مراتب سازمانى خاص و با امکانات معین، براى تحقق هدفهاى مشخص، به طور دسته جمعى همکارى و فعالیت مىکنند.
۲-۱-۲-۲ فرایند شکلگیرى سازمانها و تئوری های آن
تحولات فکرى ژرف و عمیقى در جوامع غربى(بعد از قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی) پدید آمد که بافت کهن فکرى را که در اثر نهضتهاى علمی، ادبى و جنبشهاى اجتماعى که در جوامع غربى(نظیر انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتى انگلستان)بهوجود آمده بوند را با قدرتى شگرف در راستاى تمدن نوین صنعتى به جلو راندند. گرایش به تحقق عدالت اجتماعى که ضرورت بهرهگیرى همگان از امکان جوامع صنعتى(از قبیل کار و مزد متناسب، بهداشت، آموزش و پرورش)را مد نظر داشت، موجب شکلگیرى سازمانهاى سیاسی، اجتماعى و بهویژه سندیکاها و اتحادیهها کارگرى شد. موازى با این پدیده و به دلیل ارتقاء سطح دانش و معرفت عمومى مردم کشورهاى صنعتى غرب، رشد اقتصادى نسبى عدالت اجتماعى در این جوامع، سازمانها، و مؤسسات صنعتى پدید آمدند و راه رشد و گسترش سریع را پیمودند.
در ضمن شکلگیرى دولتهاى متمرکز در جوامع غربی، در کنار قدرتمندى اقتصادى آنان موجبات لازم براى گسترش سازمانهاى نظامى را همه جانبه فراهم آورد. تکوین ارتشهاى بزرگ به منظور حفاظت از دولت و حکمرانان و حفاظت از حدود و ثغور این ممالک بود، در عین حال امر سازماندهی، برنامهریزى و هماهنگى این سازمانهاى گسترده را به امورى مهم و اساسى بدل نمود. در ضمن دولتهاى ملی، بهتدریج و بنا به ضرورت، داراى وظایف مختلفى مىگردند، نظیر دفاع از امنیت کشورها، تأمین نیازمندىهاى رو به گسترش مردم(مانند خوراک، پوشاک، حفظ بهداشت و توسعه آموزش و پرورش واز این قبیل) و این خود در عین گسترش دامنه فعالیت سازمانهاى گوناگون، نظام مدیریت این جوامع را نیز از هر لحاظ متحول نمود.
به منظور ترسیم سیماى روشنترى از تحولات مختلف فکری، علمی، اجتماعى کشورهاى غربی، که در نهایت شرایط لازم براى تدوین نظریههاى مختلف سازمان و مدیریت سازمان را در این کشورها فراهم می آورد، مراحل مهم ذیل را نیز یادآورى مىنمایم:
۱. نظام سنتى پیشهورى که در آن استاد و شاگرد همه مراحل تولید کالا را مشترکاً انجام مىدادند و مدیریت و مالکیت توأم بود، به نظام مانوفاکتور[۱۲] که در آن تقسیم کار وجود داشته تبدیل مىشود.
۲. ترقى علمى و فنى و اختراع ماشین و بهکارگیرى آن در مؤسسات تولیدى و تجاری، شرایط لازم براى تبدیل نظامهاى مانوفاکتورى به سازمانهاى بزرگ (با گستردگى کمى و کیفى و تولید انبوه) را فراهم مىآوردند.(در اینگونه سازمانهاى بزرگ صنعتى و تجاری، بهرهگیرى از روشهاى علمى در امر برنامهریزی، سازماندهی، تقسیم کار و… متداول مىگردد).
۳. شرایط فوق و پیچیدگى و گستردگى عوامل مختلف در سازمان، امر مدیریت را به عنوان ضرورتى تخصصى و علمى مطرح مىکند و مدیریت و مالکیت از هم جدا شده و مدیریت عمدتاً به دست افراد متخصص و کارشناس مىافتد و نظام مدیریت صنعتی تشکل مىشود.
۴. به موازات پدیدههاى یاد شده، مؤسسات کوچک تولیدى و بازرگانى(به دلیل سرمایه اندک، تولید کم، مدیریت ضعیف و…) در برابر قدرت رو به رشد سازمانهاى بزرگ صنعتى و تجارى رو به نابودى مىروند.
۵. با پیدایش تحولات فکرى و اجتماعى و تراکم نیروى انسانى متخصص در سازمانها، نظام تأمین اجتماعى گسترش مىیابد و جنبشهاى سیاسى و کارگرى شکل مىگیرند.
۶. با شکلگیرى نهادهاى علمى و بهرهگیرى از نتایج علوم و فنون، تئورىهاى سازمان و مدیریت تدوین مىشود.(برگرفته از سایت آفتاب)
[۱] Danny
[۲] Hofstede
[۳] Taylor
[۴] Gay Roche
[۵] Ruth Benedict
[۶] Herskovits
[۷] Rod Cliff Brown
[۸]Joseph Rusk and Roland Warren
[۹] UNESCO
[۱۰] Behavior patterns