مجیرالدین در اوایل نیمه‌ی اول قرن ششم هجری قمری متولد شده و تاریخ تولد وی دقیقاً معلوم نیست. زیرا در تذكره ها و اشعار خود او بدین مطلب اشارتی نرفته است. (دیوان مجیر، ص سه)

در اینكه منشأ و مولد او شهر بیلقان از توابع شروان است هم خلافی نیست و قطع نظر از شهرت آن میانة تذكره نویسان و مورخین، از اشعار خود وی نیز، اشاراتی به دست توان آورد. (1)

به روایت مجمع الفصحا او به سال 577 وفات یافت و مؤلف شاهد صادق وفات او را به دو طریق نقل كرده. یكی آنكه در سال 586 به قتل رسید و امین احمدرازی نیز گوید كه عوام و اوباش اصفهان او را از خلعت حیات عاری كردند ولی سال حادثه را به دست نمی دهد و دیگر اینكه به سال 589 به اجل طبیعی درگذشت و گویا سخن اول به صواب نزدیكتر باشد، چه در دیوان مجیر، اشارایت كه زندگانی او را پس از این ثابت كند، نتوان دید.(2)

تحصیلات ادبی و شعری خود را نزد خاقانی كرده است و این مطلب علاوه بر اشاره‌ی تذكره نویسان، از گفتار خاقانی نیز برمی آید. (3)

در روزگار سلاجقه، از میان مذاهب سنت، چهار مذهب كه تا روزگار ما نیز باقی مانده است و به نام مذهب حنفی، شافعی، مالكی و حنبلی نامیده می شوند، رواج داشته است. منتهی مذهب حنفی و شافعی، پیروان زیادتری داشته است و مجیر در قصیده ای كه به مطلع زیر ساخته، صدرالدین خبندی را كه مشهورترین فرد خاندان خنجندیان اصفهان است و علاوه بر مقام فقاهت، شاعری لطیف بوده است، مدح گفته است به خوبی، مذهب مجیر كه شافعی بود آشكار می شود زیرا خجندیان یا آل خجند یكی از خاندانهای علمی و روحانی شافعی مذهب اصفهان بودند كه مدت چندین قرن ریاست علمی اصفهان را داشته و عده ای كثیر عالم و فاضل و ادیب و شاعر و واعظ از بین آنها برخاسته است و در برابر این خاندان، خاندان آل صاعد قرار داشت كه یكی از خاندانهای علمی و روحانی حنفی مذهب در اصفهان بودند، و دلیل دیگری كه بر شافعی بودن شاعر می توان ارائه داد اینكه در قسمنامه ای كه در فوق مذكور افتاد به حضرت حسین بن علی و حسن بن علی دو نوردیده فاطمه زهرا سوگند یاد می كند:

به ظلم كشته كه بدرشك غتچة سیراب           به زهر خورده كه بر نور دیده زهرا

باید دانست كه شافعیان از لحاظ اصول عقاید مذهبی به شیعیان نزدیكتر از سایر مذاهب اربعه هستند و به خاندان علی بن ابیطالب ارادت می ورزند و این حقیقت از بیت فوق به خوبی پدیدار است.

مجیرالدین در موارد عدیده از خلفای اربعه نام برده و به ستایش آنها پرداخته است.

بوده با هم هرچهار از بهر حل و عقد شرع                 در صفا اخوان و خصم اهل اخوان‌الصفا

و در قسمنامه ای كه به مطلع زیر ساخته به چهار یار نبی سوگند می خورد:

ز دار ملك جهان روی در كشید وفا               چنانكه زو نرسد هیچگونه بوی به ما

به صدق همدم هجرت به عدل شمع بهشت              به خون خسته غوغا به شیر صف وغا

و در باب عدل عمر چنین گفته است:

زه زه ای شاه جهانبخش كه در نوبت تو          عدل را چاشنی سكه عدل عمرست

بر زمین عدل عمر كن كه زمین دار فناست                وز جهان نام نكو بر كه جهان برگذرست

(دیوان مجیر، صص شش و پنج)

مجیر به دربارهای اتابكان آذربایجان یعنی شمس الدین ایلدگز (555- 568) و نصره الدین جهان پهلوان محمدبن ایلدگز (568- 581) و قزل ارسلان عثمان بن ایلدگز (581- 587) اختصاص داشته و علاوه بر آنان مدایحی از ركن الدین ارسلان بن طغرل سلجوقی (555-571) و سیف الدین ارسلان نامی كه گویا صاحب در بند بوده است هم در دیوان او دیده می شود. (4)

چنانچه می دانیم مجیرالدین شاگرد خاقانی بوده است، ولی بعد به علتهایی كه افسوس در جامعه بشری از آن گونه علتها وافر بروز می كند، بر ضد استاد برخاست و به همانطور كه خاقانی استاد خود ابوالعلاء گنجوی را هجو كرد، مجیر نیز خاقانی را هجو ساخت. به قول تذكره نویسان مجیر با سمت مأموریت دولتی به اصفهان رهسپار شد، ولی اهالی اصفهان چنانكه سزاوار بود پروای او نكردند و او را از این حیث رنجشی حاصل گشت و اشعاری سرود و اصفهانیان را هجو كرد؛ از آن جمله این رباعی بگفت:

گفتم ز صفاهان مدد جان خیزد           لعلی است مروت كه از آن كان خیزد

كی دانستم كاهل صفاهان كورند؟                  با این همه سرمه كز صفاهان خیزد!

از این جهت موجبات خشم مردم آن سامان فراهم آمد و شاعران آنجا بدو پاسخ گفتند.

در ضمن جمال الدین عبدالرزاق به تصور اینكه این هجا به تحریک خاقانی گفته شده است، مجیر و خاقانی هر دو راه هجو كرد و این تعریض به گوش خاقانی رسید و برای رفع اشتباه، قصیده معروف مدح اصفهان را با مطلع ذیل ساخت:

نكهت حوراست یا صفای صفاهان                جبهت جوز است لقای صفاهان

و در ضمن این قصیده نسبت به مجیر با تعبیر (رجیم) اینگونه طعنه زد:

دیو رجیم آنكه بود دزد بیانم              گردم طغیان زد از هجای صفاهان

او به قیامت سپید روی نخیزد             زآنكه سیه بست بر قفای صفاهان

به موجب روایت مجیر را عوام و اوباش اصفهان در سال (586 هـ . ق) كشتند و بنابر روایت دیگر وی در پانصد و هشتاد و شش در تبریز وفات یافت و در مقبره الشعرا مدفون شد.

مجیرالدین به لطافت طبع و جودت قریحه بر بیشتر سخن گویان زمان خویش رجحان دارد و قصائدش به روانی الفاظ و وضوح و روشنی معانی ممتاز است، و قسمتی از آنها چندان لطیف و دلپذیر است كه بی‌حد موثر می افتد و هوش و دل خواننده را می رباید و می فریبد و آهنگی طرب‌انگیز دارد آنچنانكه در اشعار منوچهری موجود است و به راستی هرچه از سلاست و سلامت آن گویند بجا باشد

آنچه او به رویه استاد خود یعنی خاقانی سروده اگرچه نسبت به اشعار خاقانی ساده تر و به فهم عموم نزدیكتر است. لیكن از جهت متانت سبك و دقت معنی و جزالت اسلوب به پایه سخن خاقانی نمی رسد، بخصوص ابیات و قصائدی كه موضوع آنها زهد و موعظه و در جواب قصائد استاد است از جهت

مقالات و پایان نامه ارشد

 لفظ و معنی سست و بی نمك و اكثر بر ضعف تعلیل و سوء تعبیر مشتمل می باشد و با این همه، اساس بسیاری از مضامین قصائدش منتحل است و در اشعار خاقانی توان دید. (5)

وی شاعر خوش ذوق مدح پردازی بوده است، ولی با وجود شیرین سخنی و تاثیر و لطفی كه اوراست، تعمق علمی یا روح عرفانی در شعرش كم توان یافت.

در مدح همان اغراق شاعرانه و هنرنمایی ماهرانه و تشبیه و قیاس استادانه را به كار برده كه شاعران خراسان را عادت بود. گاهی هم ممدوح را با عدل و سخاوت و امن بخشی و شجاعت یاد می‌كند.(6)

شاعران بزرگ و معروفی مانند: خاقانی و نظامی و اثیرالدین اخسیكتی و اشهری و جمال الدین عبدالرزاق و امثال آنان معاصر با مجیر بودند و اغلب با هم مناظره و معارضه داشتند و در این باب نسبت به خاقانی و جمال الدین اصفهانی اشارتی رفت. اثیرالدین نیز با وی سر نظیره گویی و ستیزه‌جویی داشت. امیر خسرو دهلوی در مقدمه كتاب غره الكمال، مجیرالدین را ستوده و او را به خاقانی برتری داده است. (7)

در اشعار او اثر سبك خاقانی تا حدی مشهود است منتهی اولاً مجیر سخنی ساده تر دارد و ثانیاً هیچگاه نتوانسته است قدرت كم نظیر استاد خود را در ایجاد تركیبات بدیع و مضامین و معانی دقیق نشان دهد و ثالثاً اثر این اقتفا در همه قصائد او آشكار نیست بلكه مجیر را در پاره ای از قصائد او در همان مسیر عادی و طریقه معتاد شعر و زبان فارسی در اواخر قرن ششم مشاهده می كنیم. (8)

او به شهادت برخی از ابیاتش به تصوف مائل شده ولی باز تصوف او هم با تصوف حافظ و مولوی فرق دارد و مانند ظاهربینان كه در بدایت تصوفند به عزلت و انقطاع از خلق می خواند و زمانه را از اهل و مردم را از وفا تهی می بیند

روی هم رفته نظر او به ظواهر متوجه است و به حقیقت و مغز تصوف، كمتر نظر دارد و از اینجا می‌توان نتیجه گرفت كه تصوف مجیرالدین (اگر تصنعی نباشد) به تصوف عمومی كه به ویژه در قرن دوم و سوم و عهد تیموریان تا بدین عهد، معمول بوده، نزدیک و در حقیقت سلوك زاهدانه در فكر او موثر افتاده است چنانكه به همین نظر اخوان الصفا را به خصومت بزرگان دین سزاوار می پندارد؛ و در صفت یاران نبی (ص) می گوید:

بوده با هم هرچهار از بهر حل و عقد شرع                 در صفت اخوان و خصم اهل اخوان‌الصفا

و آن نیک اندیشی كه قلندران صفا كیش بدان رسیده و جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر نهاده اند، در ضمیر او نمی گذرد

معلوم نیست كه مجیر بدین زهد و قناعت و گوشه گیری كه دم از آن می زند كی عمل كرده، چه آثار تاریخی گواه است كه زندگانی او به مدح گویی سپری شده و به راستی این زهد شگفت كه مقام وصف از زهد بایزید و بوالحسن خرقانی كم نمی آید با مهاجات شعرا نیز به هیچ روی سازش ندارد. چه زهاد را در كار خود آن استغراق هست كه با دیگران پردازند و اگر حسن ظن منظور گردد و تصوف وی ساختگی و زبانی فرض نشود ناچار باید گفت كه او یک چند زندگی زاهدانه داشت كه تذكره نویسان از آن آگاهی نداشته اند. (9)

رشید و طواط در مدح وی می گوید:

ای مجیر دین ایزد! كایزدت بادا مجیر              در معانی بی عدیلی در مكارم بی نظیر

داعی اعمال را كف جواد تو مجیب               خایف ایام را سعی جمیل تو مجیر

(دیوان مجیر، ص 3)

دیوان مجیر قریب به پنجهزار بیت و مشهونست به قصاید عالی و غزلهای لطیف. (10) دیوان مجیرالدین بیلقانی به تصحیح و تعلیق استاد مرحوم دكتر محمدآبادی باویل، كه در واقع رساله دكترای ایشان است، تنها تحقیقی است كه در این زمینه انجام گرفته است.

شیوه کار نگارنده:

در گزارش این بیست قصیده اول دیوان مجیرالدین، به ترتیب ذیل عمل شده است:

پس از معرفی كوتاه هر قصیده معانی لغات و واژگان، اصطلاحات، كنایات و تعبیرات ابیات توضیح داده شده، و در مواردی كه استشهاد از نظم و نثر ادبی فارسی- مخصوصاً از اشعار خود شاعر- در روشن شدن مطلب مؤثر بوده، بدین امر پرداخته شده است، و در معرفی قصاید به منابعی از قبیل تاریخ ادبیاتها، سخن و سخنوران استاد فروزان فروحاشیه‌ی این كتاب، پاورقی دیوان مجیر و دیوان خاقانی مراجعه شده تا به اصطلاح شأن نزول قصاید، سخنان استاد فروزانفر درباره بعضی قصاید و ابیات آن و تقلید مجیرالدین از استادش خاقانی در سرودن چامه هایش، بررسی شود.

تلمیحات و اشارات ابیات با مشورت استادان و اهل ذوق و شعر و استفاده از منابعی همچون فرهنگ تلمیحات و اشارات دكتر شمیسا و توضیح داده شده است و نیز هرجا كه نكاتی بلاغی و دستوری وجود داشته ذكر شده است.

در مواردی كه معنی بیت ها بر اساس واژگان و تركیبات به كار رفته در آن مبهم و نامفهوم به نظر می‌رسیده، در صورت مفهوم بودن ابیات با واژگان و تركیبات نسخه های دیگر- كه در پاورقی دیوان آمده بود- معنی آنها نوشته شده است.

همچنین اگر معنی بیت، قابل توجیه به وجه یا وجوهی دیگر نیز بوده، به ترتیب اولویت معنایی، آن وجه یا وجوه نیز ذكر شده است.

تمامی ابیات توضیح داده شده و دست كم معنی روانش نوشته شده است و هیچ بیتی حذف و یا به بهانه سادگی به حال خود رها نشده است.

منابع مقدمه:

1- فروزانفر، بدیع الزمان، سخن و سخنوران، ص 579.

2- همان، ص 589.

3- صفا، ذبیح اله، تاریخ ادبیات در ایران (جلد دوم)، انتشارات فردوسی، چاپخانه كیهانك تهران، چاپ ششم، تهران 1363، ص 721.

4- همان، ص 721.

5- سخن و سخنوران، همان مأخذ، ص 579.

6- رضازاده شفق، صادق، تاریخ ادبیات ایران، انتشارات دانشگاه پهلوی، مرداد ماه 1352، صص362-361.

7- همان، ص 364.

8- تاریخ ادبیات در ایران، همان مأخذ، ص 579.

9- سخن و سخنوران، همان مأخذ، صص 584-583.

10- تاریخ ادبیات در ایران، همان مأخذ، ص 723.

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن        

بحر: مجتث مثمن مخبون، مخبون محذوف

با توجه به اینكه مجیر شاگرد خاقانی بوده، لذا چه به تأسی از وی و یا تحت تأثیر خاقانی قصیده‌ی آغازین دیوان خود را در وزن و قافیه و مفهوم قصیده‌ی مشهور خاقانی :

سریر فقر تو ار سر كشد به ملك رضا تو سر به جیب هوس در كشیده، اینت خطا به نظم در آورده است كه می توان این كار وی را به نوعی اظهار ارادت نسبت به ساحت بزرگ استادی به حساب آورد، اگرچه مجیر در ناسپاسی نسبت به استاد دست كمی از خود خاقانی نسبت به استادش ابوالعلاء گنجوی نداشته است.

1)برید عقل ترا كی برد به ملك صفا      كه دل هنوز به بازار صورتست ترا

برید : به فتح اول و كسر ثانی معرّب بریده دم است و آن استری باشد یا اسبی كه دم او را ببرند برای نشان و بعضی گویند كه تیز رفتار می‌شود و به مقدار دو فرسنگ نگاه دارند به جهت خبر بردن سلاطین. الحال آن شخص را گویند كه بر آن سوار شده خبر برد و در این زمان، نامه‌بر و پیک را گویند (غیاث). هم اكنون در كشورهای عربی، برید به جای پست Post به كار می‌رود. در باره‌ی ریشه‌ی «برید» اختلاف است كه از كلمه‌ی یونانی (Veredus) یا «بردن» فارسی و یا واژه‌ی دیگر گرفته شده است (برای توضیح بیشتر به مقاله‌ی «بحثی در باره‌ی برید و ریشه‌ی آن» از استاد مرحوم دكتر محمد آبادی باویل، نشریه‌ی دانشكده‌ی ادبیات تبریز، سال 29، شماره‌ی 122، ص 208-239 مراجعه شود). در بیت فوق قاعدتاً باید در مفهوم دلیل و راهنما به كار رود تا بتواند آدمی را راهنمایی و همراهی كند.

عقل‌ : خرد و دانش و قوتی كه نفس انسان بدان وسیله تمییز دقایق كند و آن را نفس ناطقه گویند. عقل در اصل به معنی بند در پا بستن، چون خرد و دانش مانع رفتن طبیعت آدمی می‌شود به سوی افعال ذمیمه، لهذا خرد و دانش را عقل گویند.

صفا : پاكی و در اصطلاح خلوص از ممازجت طبع است و دوری از مذمومات است و صفا از صفات انسان است و آن را اصلی است و فرعی، اصلش انقطاع دل است از اغیار و فرعش خلوت است از دنیای غدار.(فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی. ص 531)

بازار‌ : محل خرید و فروش كالا، در زبان پهلوی واچار و در اوستایی آباچاری آمده است. پرتقالی‌ها این كلمه را از ایرانیان گرفته‌اند كه از این رهگذر كلمه در زبان فرانسه نیز وارد شده است.(برهان، حاشیه)

صورت : تمثال، عكس و مجازاً ظاهر هر چیزی.

برید عقل : اضافه تشبیهی، به عبارتی عقل به دلیل و راهنمایی همانند شده است كه آدمی را به سر منزل مقصود هدایت می‌كند.

ملك صفا : اضافه تشبیهی.

كی : استفهام انكاری.

بازار صورت : كنایه از دنیا كه محل اعمال فریبنده‌ی ظاهری است و با نماد آراسته‌ی خود آدمی را سرگرم و فریفته‌ی خود می‌كند.

معنی بیت: پیک و دلیل خرد هیچگاه نمی‌تواند ترا به ملك یكرنگی و صفا رهنمون شود، برای اینكه دل تو هنوز فریفته‌ی این دنیای ظاهر است.

2)نه طفل راهی از آواز و شكل دل برگیر           كه پیل را سر و شكل است و پشّه را آوا

طفل راه : كنایه از نوآموز، كودكی كه تازه راه رفتن را یاد گیرد، نومرید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...