۲-۱- ۴- ۳- ۵- مکتب روان سنجی

 

این مکتب به خلاقیت از زاویه آزمون ها می نگرد و تلاش می‌کند با مقیاس های کمّی، خلاقیت را در افراد اندازه گیری کند. ‌بنابرین‏ تعریف خلاقیت برحسب چگونگی عملکرد روی مواد یک دست بیان می شود. از پیشروان مهم این مکتب گیلفورد است، او خلاقیت را تفکر واگرا می‌داند. تفکر واگرا یک جستجوی ذهنی ای است که به دنبال تمام راه حل های ممکن برای یک مسئله است و در مقابل آن تفکر همگرایی قرار دارد که به دنبال یک جواب صحیح برای مسئله می‌گردد. هنگام حل مسئله فکر همگرا با دقت و در چهارچوب معینی و ‌بر اساس اطلاعات مقدماتی به بررسی و نتیجه گیری می پردازد و راه حلی ارائه می کند که اصولاً جدید نیست و قبلاً آزمون شده و در صحت آن نمی توان تردید کرد. اما تفکر واگرا راه های تازه ای برای حل مسئله پیشنهاد می‌کند. ملاک های موفقیت در این گونه تفکر، کلی و مبهم است و بیشتر وابسته به تنوع و تعداد راه حل های مطرح شده می‌باشد.

 

گیلفورد برای تفکر خلاق ویژگی هایی قائل است که آزمون های خویش را ‌بر اساس آن تنظیم می‌کند:

 

    1. سیالی(روانی): توانایی برقراری رابطه معنادار بین فکر، اندیشه و بیان است. این توانایی افراد را قادر می‌سازد راه حل های متعددی در حل مسئله ارائه دهند. به عبارتی دیگر روانی به کمیت پاسخ های فرد به یک مسئله مرتبط است. این ویژگی مبتنی بر این عقیده است که کمیت موجب کیفیت می‌گردد. به عنوان مثال توانایی ایجاد کلمات زیادی که با یک حرف شروع می شود.

 

    1. اصالت(ابتکار): توانایی تفکر به شیوه غیر متداول و خلاف عادت رایج است که مبتنی بر ارائه جواب های غیرمعمول، عجیب و زیرکانه به مسائل است. به عنوان مثال داستانی کوتاه خوانده می شود و فرد باید عنوانی برای داستان ارائه کند، عناوینی ابتکاری و غیرمعمول نشانه فکر اصیل است.

 

    1. انعطاف پذیری: توانایی تفکر به راه های مختلف برای حل مسئله جدید است. تفکر قابل انعطاف الگوهای جدیدی برای اندیشیدن طراحی می‌کند، مانند استفاده های مختلف از آجر یا یک شیء بی مصرف مانند قوطی کنسرو.

 

  1. توانایی توجه به جزئیات در حین انجام یک فعالیت است. اندیشه بسط یافته به کلیه جزئیات لازم برای یک طرح می پردازد و چیزی را از قلم نمی اندازد.

۲-۱- ۴- ۳- ۶- مکتب عصب شناختی

 

نظریه عصب شناختی را شاید بتوان یکی از جدیدتری دیدگاه های خلاقیت دانست. در این دیدگاه رابطه خلاقیت با مغز و امواج مغزی مورد بررسی قرار می‌گیرد.پژوهش های زیادی راجع به نقش ‌نیم‌کره های مغز در زمینه‌های فکری انجام گرفته است. تحقیقاتی که وظیفه مغز چپ و راست را جست و جو می‌کنند دو فرایند فکری را مشخص کرده‌اند. ‌نیم‌کره چپ با اطلاعات شفاهی سروکار داشته و تفکر انتقادی را تنظیم می‌کند و مسئول رموز خواندن، زبان، ریاضی به شیوه منطقی، تحلیلی و محتوایی است. ‌نیم‌کره راست با اطلاعات تصویری، شنوایی سروکار داشته و مسائل و عقاید قدیمی را به شیوه جدید دوباره تنظیم می‌کند. مغز راست با استعاره، شکل، شهود، تحلیل عمل می‌کند.افراد خلاق هر دو فرایند فکری را با یکدیگر ترکیب می‌کنند. زیرا در خلاقیت به هر دو جنبه فکری نیاز است. هرچند بعضی از محققان معتقدند در تفکر خلاق ‌نیم‌کره راست نقش اصلی را دارد و ادغام وظایف دو ‌نیم‌کره الزامی ندارد و حتی می‌تواند اثر منفی داشته باشد زیرا تفکر خلاق و منطقی به طور همزمان نمی توانند در بالاترین سطح عمل کنند. ‌بنابرین‏ خلاقیت با تقویت ‌نیم‌کره راست مغز شکوفا می شود.بعضی از محققان اعتقاد دارند، نمی توان با صراحت توانایی‌های یادگیری و یا بینش و استدلال را به ‌نیم‌کره راست و یا چپ نسبت داد، هرچند پژوهش های زیادی نشان داده است ‌نیم‌کره چپ در استدلال و منطق و نیکره راست در مسائلی از قبیل ادراک فضایی و بازشناسی نقش دارد. اما در مسائل زیادی باید تعامل دو ‌نیم‌کره صورت گیرد (حسینی، ۱۳۸۷).

 

این تحقیق اگرچه از کلیه مکاتب بهره گرفته است اما بیشتر بر مکتب انسان گرایی که معتقد است همه افراد دارای قوای خلاقانه هستند و خلاقیت نه تنها دستاوردها، بلکه فعالیت ها و فرآیندها و نگرش ها را در برمی گیرد تأکید می‌کند.

 

۲- ۲- پیشینه تحقیق:

 

۲- ۲- ۱- تحقیقات داخلی

 

    • گنجی و فراهانی (۱۳۸۸) تحقیقی با عنوان ” رابطه استرس شغلی و خودکارآمدی با رضایت از زندگی در امدادگران حوادث گاز استان اصفهان” انجام دادند. نمونه مورد مطالعه شامل ۳۳۷ نفر از امدادگران شرکت گاز بود که به شیوه تصادفی ساده انتخاب شدند. نتایج تحلیل با برنامه لیزرل نشان داد منابع استرس شغلی که یکی از آن ها نقش بود با خودکارآمدی ارتباط منفی و معناداری دارد.

 

    • ادیبی، گل پرور و مصاحبی(۱۳۹۰) تحقیقی با عنوان “نقش تعدیل کننده کنترل شغلی در رابطه گرانباری، ابهام و تعارض نقش با پیامدهای رفتاری مثبت و منفی” انجام دادند. پژوهش از نوع همبستگی و جامعه آماری پژوهش کارکنان یک سازمان وابسته به وزارت نفت در بندرعباس بود که از میان آن ها،۱۸۷ نفر به صورت تصادفی ساده انتخاب شدند. داده ها از طریق ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی تحلیل شدند.یافته ها نشان داد که ابهام و تعارض نقش با خلاقیت رابطه منفی و معناداری دارند.

 

    • تحقیق مهدی زاده، پوررضا، وردی پور و دوپیکر (۱۳۹۱) با عنوان “بررسی ارتباط بین استرس های کاری با خودکارآمدی وتطابق ‌در کارکنان بیمارستان های آموزشی– درمانی شهر تبریز” انجام شد، جهت نمونه گیری ابتدا هفت بیمارستان از مجموع بیمارستان های تحت پوشش دانشگاه علوم پزشکی شهر تبریز به روش تصادفی ساده انتخاب شد و سپس ۲۸۸ نفر از کارکنان اداری و درمانی به روش تصادفی طبقه بندی شده انتخاب شدند. آزمون همبستگی پیرسون، رابطه منفی بین استرس شغلی با خودکارآمدی را نشان داد.

 

    • ایروانی، صبحی و مهرافزوان (۱۳۹۲) تحقیقی با عنوان “اثربخشی آموزش مؤلفه های خودکارآمدی بر افزایش خلاقیت دانش آموزان” انجام دادند، که با بهره گرفتن از روش نمونه گیری در دسترس تعداد ۴۰دانش آموز در دو کلاس به صورت گروه آزمایش و کنترل مورد پژوهش قرار گرفتند. در مرحله اول پس از اجرای پیش آزمون خلاقیت از هر دو گروه، بسته آموزشی مؤلفه های خودکارآمدی طی جلسه به گروه آزمایش ارائه شد و گروه کنترل آموزش خاصی دریافت نکرد. در مرحله دوم، پس آزمون خلاقیت از دو گروه گرفته شد، پس از جمع‌ آوری و استخراج داده ها، نتایج آزمون T زوجی نشان داد خلاقیت دانش آموزانی که از آموزش خودکارآمدی استفاده می‌کنند، نسبت به دانش آموزانی که استفاده نمی کنند، بیشتر است.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...