• مقدمه (بیان مسئله) ………………………………………………………………………………………………………………………………1
  • اهداف پژوهش ………………………………………………………………………………………………………………………………….11
  • سوالات پژوهش ………………………………………………………………………………………………………………………………..12
  • تعاریف واژه ها …………………………………………………………………………………………………………………………………13
  • پیش فرض ……………………………………………………………………………………………………………………………………….15
  • محدودیت های پژوهش …………………………………………………………………………………………………………………….16

فصل دوم: زمینه و پیشینه پژوهش

2-1 چهارچوب پژوهش …………………………………………………………………………………………………………………………..17

2-2 مروری بر مطالعات ……………………………………………………………………………………………………………………………40

فصل سوم: روش اجرا

3-1 نوع پژوهش ……………………………………………………………………………………………………………………………………..58

3-2 جامعه پژوهش ………………………………………………………………………………………………………………………………….58

3-3 نمونه پژوهش ……………………………………………………………………………………………………………………………………58

3-4 مشخصات واحدهای مورد پژوهش ……………………………………………………………………………………………………..58

3-5 روش نمونه گیری ……………………………………………………………………………………………………………………………..59

3-6 محیط پژوهش……………………………………………………………………………………………………………………………………61

3-7 ابزار و روش گردآوری اطلاعات …………………………………………………………………………………………………………61

3-8 تعیین اعتبار و اعتماد علمی ابزار ………………………………………………………………………………………………………….63

3-9 روش تجزیه و تحلیل …………………………………………………………………………………………………………………………65

3-10 ملاحظات اخلاقی ……………………………………………………………………………………………………………………………67

فصل چهارم: نتایج تحقیق

4-1 یافته های پژوهش ……………………………………………………………………………………………………………………………..69

4-2 جداول و نمودارها …………………………………………………………………………………………………………………………….70

فصل پنجم: بحث و بررسی یافته ها

5-1 بحث و تفسیر نتایج پژوهش ……………………………………………………………………………………………………………….85

5-2 نتیجه گیری نهایی ………………………………………………………………………………………………………………………………98

5-3 کاربرد یافته ها …………………………………………………………………………………………………………………………………100

5-3 پیشنهادات برای پژوهشهای بعدی ……………………………………………………………………………………………………..101

منابع و مآخذ:

فهرست منابع …………………………………………………………………………………………………………………………………………102

پیوستها

چکیده انگلیسی

فهرست جداول

جدول شماره (1) : توزیع واحدهای مورد پژوهش

بر حسب مشخصات فردی ………………………………………………………………………………………………………………………..70

جدول شماره (2) : توزیع واحدهای مورد پژوهش

بر حسب مشخصات خانوادگی………………………………………………………………………………………………………………….72

جدول شماره (3) : فراوانی سبکهای فرزندپروری واحدهای مورد پژوهش………………………………………………………74

جدول شماره (4) : فراوانی مشکلات رفتاری واحدهای مور د پژوهش…………………………………………………………. 75

جدول شماره (5) : فراوانی مشکلات رفتاری درونی و برونی سازی

در واحدهای مور د پژوهش……………………………………………………………………………………………………………………..76

جدول شماره (6) : ضریب همبستگی پیرسون بین سبکهای فرزندپروری

و مشکلات درونی

مقالات و پایان نامه ارشد

 سازی…………………………………………………………………………………………………………………………77

جدول شماره (7) تا (10) : نتایج تحلیل رگرسیون مربوط به مشکلات

رفتاری درونی سازی و خرده مقیاسهای آن………………………………………………………………………………………………..78

جدول شماره (11) : ضریب همبستگی پیرسون بین سبکهای فرزندپروری

و مشکلات برونی سازی………………………………………………………………………………………………………………………..80

جدول شماره (12) تا (14) : نتایج تحلیل رگرسیون مربوط به

مشکلات رفتاری برونی سازی و خرده مقیاسهای آن………………………………………………………………………………….81

جدول شماره (15) : نتایج تحلیل رگرسیون مربوط به ارتباط سبکهای فرزندپروری

با مشکلات درونی سازی با کنترل متغیرهای زمینه ای و مداخله گر………………………………………………………………..83

جدول شماره (16) : نتایج تحلیل رگرسیون مربوط به ارتباط سبکهای فرزندپروری

با مشکلات برونی سازی با متغیرهای زمینه ای و مداخله گر…………………………………………………………………………84

چکیده

مقدمه: نحوه ارتباط والدین با فرزندان با سبک فرزندپروری آنان ارتباط دارد.سبکهای فرزندپروری نقش مهمی در شکل گیری شخصیت بهنجار و نابهنجار در کودکان داشته و در صورت بکار گیری سبکهای ناکارآمد در تربیت کودکان می تواند منجر به پیامدهای منفی متعددی از جمله مشکلات رفتاری در آنان گردد.

هدف: هدف این پژوهش تعیین سبکهای فرزندپروری و ارتباط آن با مشکلات رفتاری کودکان(براساس طبقه بندی درونی و برونی سازی)   6 تا 12 ساله در مدارس ابتدایی شهر رشت بود.

مواد و روش ها: این مطالعه  مقطعی تحلیلی بر روی 741 دانش آموز 6 تا 12 ساله اول تا پنجم ابتدایی مدارس دولتی و غیر دولتی ناحیه یک و دو شهر رشت در سال 1390 انجام شد که با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند.برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه سبکهای فرزندپروری بامریند و فرم گزارش معلم استفاده شد. داده ها با بهره گرفتن از نرم افزارSPSS16 و با كمك آمار توصیفی و ضریب همبستگی پیرسون ورگرسیون خطی چندگانه  به روش stepwise  تجزیه وتحلیل شد.

یافته ها:  نتایج نشان داد که والدین اکثر واحدهای مورد پژوهش دارای سبک فرزندپروری مقتدرانه (5/96٪) با میانگین و انحراف معیار 29/8±26/41 بودند. همچنین 1/12درصد از کودکان دارای مشکلات برونی سازی شده و 9/8 درصد از آنان دارای مشکلات درونی سازی شده بودند. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که سبک فرزندپروری مقتدرانه هم با مشکلات رفتاری درونی سازی شده (003/P< ،109/- ) و هم با  مشکلات برونی سازی شده (020/P< ، 086/-β= ) رابطه منفی معنادار و سبک فرزندپروری سهل گیرانه نیز با مشکلات رفتاری درونی سازی (006/P< ،101/β=) رابطه مثبت معنادار و جود داشت.براساس نتایج تحلیل رگرسیون سبک مقتدرانه پیش بینی کننده منفی برای هردو طبقه مشکلات رفتاری درونی و برونی سازی بود و سبک سهل گیرانه پیش بینی کننده مشکلات رفتاری درونی سازی بود.

نتیجه گیری:

فرزندپروری مقتدرانه که با ترکیبی از کنترل به همراه حمایت عاطفی بالا ، سطوح مناسبی از استقلال و ارتباط دوسویه کودک و والد مشخص میگردد نقش مهمی در پیشگیری از مشکلات رفتاری در کودکان دارد ، همچنین سبک سهل گیرانه که با نظارت کم و بی تفاوتی والدین نسبت به رفتار کودک مشخص میگردد می تواند منجر به بروز مشکلات رفتاری در کودکان گردد

زمینه پژوهش

کودکان به عنوان یکی از گروه های سنی آسیب پذیر در معرض انواع مشکلات روانشناختی قرار دارند ، عوامل آسیب پذیری دراین سنین به فرایند فعال رشد ومقتضیات خاص مراحل آن از یک طرف و کنترل شرایط محیطی و موقعیتی کودک توسط بزرگسالان از طرف دیگر نسبت داده می شود(1). از طرفی دوران کودکی از مهمترین مراحل زندگی است که در آن شخصیت فرد پایه ریزی شده وشکل می گیرد و اغلب مشکلات و ناسازگاریهای رفتاری پس از دوران کودکی ناشی از کمبود توجه به دوران حساس کودکی و عدم هدایت صحیح روند رشد وتکامل است.این بی توجهی منجر به عدم سازش و انطباق با محیط و بروز انحرافات گوناگون در ابعاد مختلف برای کودک می شود(2). وجود مشکلات در دوران کودکی در عین حال که به خودی خود مهم هستند ، اغلب بروز مشکلات بعدی را نیز پیش بینی می کنند، نتایج مطالعه هافسترا[1] و همکاران نشان داد که وجود مشکلات زیاد در دوران کودکی احتمال ابتلا به اختلالات بزرگسالی را تقریباً 2 تا 6 برابر افزایش می دهد(3).مشکلات رفتاری[2] وهیجانی که بیشترین اشکال آسیب شناسی روانی کودک راتشکیل می دهنددرجریان رشد وتکامل برخی ازکودکان و دربرهه ای اززمان ایجادمی شود(4). و به شرایطی اطلاق می شود که در آن پاسخهای هیجانی رفتاری کودک با هنجارهای فرهنگی، سنی و قومی تفاوت داشته باشد بطوریکه بر عملکرد تحصیلی فرد، مراقبت ازخود ، روابط اجتماعی ، سازگاری فردی ،رفتار درکلاس و سازگاری در محیط کار نیز تأثیر منفی بگذارد(5). کرک[3]رفتاری را انحرافی یا هیجانی می داند که ضمن نا متناسب بودن با سن فرد ، شدید ، مزمن و مداوم باشد ، بطوریکه اولاً تأثیر منفی بر فرایند رشد و انطباق مناسب کودک با محیط داشته باشد ثانیاً مزاحمت برای زندگی دیگران و استفاده آنان از شرایط را بوجود آورد(6). به عبارت دیگر مشکلات رفتاری رفتارهای گوناگون افراطی ، مزمن و انحرافی است که گستره آن شامل اعمال تهاجمی یا برانگیختگی ناگهانی تا اعمال افسرده گونه[4] و گوشه گیرانه[5]  می باشد و بروز آنها دور از انتظار مشاهده کننده است بطوریکه وی آرزوی توقف اینگونه رفتارها را دارد(7).تاکنون طبقه بندیهای مختلفی برای مشکلات رفتاری صورت گرفته است ، برخی از پژوهشگران مشکلات رفتاری را به دو دسته بزرگ مشکلات رفتاری درونی سازی شده[6] و مشکلات رفتاری برونی سازی[7] شده تقسیم کرده اند(5). مشکلات درونی سازی شده مشکلاتی هستند که معطوف به درون تلقی می شوند و علائم اصلی آنها با رفتارهای بیش از حد کنترل شده رابطه دارند مانند افسردگی و اضطراب هستند که با دنیای درونی فرد سروکار دارند که با تعارضهای روانی و هیجانی همراه هستند(8). و مشکلات برونی سازی در بردارنده رفتارهایی است که اغلب تصور می شود به سوی دیگران جهت دارند و در برقراری ارتباط با دیگران ظهور پیدا می کند مانند: رفتارهای قانون شکنی و رفتارهای پرخاشگرانه(9).

به هر حال کودکان با مشکلات رفتاری بخشی از جامعه را تشکیل می دهند که در آن میزان پاره ای از مشکلات بیشتر از یک جامعه عادی است(10). سازمان جهانی بهداشتاعلام داشت شیوع مشکلات عاطفی و رفتاری در میان کودکان 3تا 15 سال در کشورهای توسعه یافته 5 تا 15 درصد است که این رقم در کشورهای در حال توسعه نیز صادق است(11).از آنجاییکه میزان شیوع مشکلات رفتاری به علت فقدان تعاریف واحد ، مشکلات روش شناختی ، سیاستهای اجتماعی و عوامل اقتصادی با دشواریهایی همراه است(12). به همین علت محققین درصد شیوع رفتارهای نابهنجار یا مشکلات رفتاری را با ارقامی چون 2٪ ، 8٪ ، 5/10٪ و 24٪ برآورد کرده اند(7). آخن باخ[1] و رسکورلا[2] میزان شیوع اختلالات دوران کودکی را 6 تا 25درصد برآورد کرده اند(13).

آنچه مسلم است مشکلات رفتاری کودکان اختلالات شایع و ناتوان کننده ای هستند که برای معلمان ، خانواده وخود کودکان مشکلات بسیاری را ایجاد می کنند و با میزان بالایی از معضلات اجتماعی همراهند(12).کودکان دچار اختلالات رفتاری مشکلات گوناگونی دارند , این کودکان دارای دامنه توجه کوتاهی هستند , عزت نفس پایینی دارند , درارتباط با اعضای خانواده , مردم و اطرافیان مشکل دارند و به آسانی ناکام می شوند(14). همچنین تکانشگری , بیقراری , بیش فعالی , پرخاشگری , دروغگویی , دزدی , عملکرد تحصیلی ضعیف[3] و ادراک ضعیف ازخودکارآمدی[4] و شایستگی اجتماعی از دیگر ویژگیهای کودکان دارای مشکلات رفتاری است(15). همچنین مشکلات رفتاری احتمال ابتلای افراد به سوء مصرف مواد , فعالیتهای بزهکارانه , اختلال اضطرابی و خلقی , ناتوانی یادگیری , اختلالات عصب روانشناختی واختلال شخصیت مرزی را افزایش می دهند(17). این کودکان نمی توانند تکالیف مدرسه را در سطحی که مورد رضایت اولیاء مدرسه است انجام دهند , آنها احتمالاً از کمبودهای تحصیلی که در سطوح پیشرفت و مهارتهای خاص بویژه در خواندن منعکس می شود رنج می برند(11). بسیاری از بزرگسالان تحمل رفتارهای کودکان با مشکلات رفتاری را ندارند و به تنبیه آنان متوسل می شوند , این کودکان در مقایسه با همسالان بهنجار خود در جنبه های مهم زندگی خود محدودیت دارند و در تعاملات اجتماعی با مشکلات جدی مواجه اند(5). اغلب کودکان با مشکلات رفتاری احساسات منفی دارند و با دیگران بد رفتاری می کنند , در بیشتر موارد معلمان و همکلاسیها , آنان را طرد می کنند و در نتیجه فرصتهای آموزشی آنان کاهش می یابد(17). برخی آمارها نشان می دهد تقریباً سالانه یک نفر از هر 5کودک دچار مشکلات قابل ملاحظه رفتاری می گردد و حدوداً از هر 10 کودک یک کودک به کمک متخصص نیاز پیدا خواهد کرد(4). اما از هر 5 کودک نیازمند درمان تنها 2 نفر تحت درمان قرار می گیرند و فقط نیمی از افرادی که تحت درمان قرار می گیرند توسط افراد متخصص درمان می شوند و بیشتر کودکان مبتلا به این نوع مشکلات هیجانی ، درمانی دریافت نمی کنند(3). درحالیکه مشکلات رفتاری در کودکان قابل درمان و مانند بیماریهای جسمی قابل پیشگیری است ودر صورت تشخیص نه تنها باعث بهبودی وضعیت کودک و افزایش کارایی او در آموزش ویادگیری می شود بلکه از تبدیل شدن به اختلالات رفتاری و مزمن شدن آن در آینده پیشگیری می شود(4). شواهد نشان می دهد که بسیاری از مشکلات رفتاری و روانی به صورت خفیف در کودکان وجود دارد بدون آنکه توسط خانواده ومعلم تشخیص داده شود و تنها زمانی که به علل مختلف که مرتبط با کودک و شیوه برخورد اطرافیان با وی و بروز بحرانهایی چون مرگ و طلاق والدین , مشکلات مدرسه و…است شدید شده وتظاهر می یابد و به دلیل عدم تشخیص و درمان به موقع منجر به عواقب نامطلوب در سنین کودکی نظیر افت عملکرد تحصیلی , عدم تبعیت از والدین و مشکلات تعاملی و در زندگی بزرگسالی نظیر بزهکاری , حادثه پذیری وسوء مصرف مواد می شود(18). محققان دریافته اند که مشکلات رفتاری معمولاً نخستین بار در سالهای آغازین دوره ابتدایی مشاهده می شود و بین سنین 8 تا 15 سالگی به اوج خود می رسد(19).از طرفی سنین دبستان از حساس ترین دوره های رشد است که در این دوره طی فرایند شکل گیری شخصیت و توانائیهای ذهنی کودکان ، بیشترین نقش متوجه الگوهای رفتاری است(12). کیگن وماسن[5]بر مبنای مطالعات طولی در مورد کودکان معتقدند که چهار سال اول دبستان یک دوره سرنوشت ساز برای کودک است ، او مجبور است که بعضی از وابستگی های خود را کنار بگذارد ، به سبک مهارتهای تحصیلی و به ایجاد روابط با همسالان بپردازد ، بعلاوه او درمعرض ارزشها و نگرشهای عوامل اجتماعی تازه قرار می گیرد(مثلاً همکلاسیها و معلمان) که یا ارزشهای کنونی را تأیید می کنند یا سبب ایجاد تعارض در او نسبت به ارزشهای خود می شود(20). طبق نظریه اریکسون[6] مرحله چهارم رشد روانی اجتماعی کودک در حدود 6 تا 11 سالگی اتفاق می افتد ، کودک در این مرحله برای اولین بار مهارتها و فعالیتهای فرهنگی اولیه را می آموزد ، بحران خطرناکی که در این دوره ممکن است بروز کند ایجاد احساس خود کم بینی و بی کفایتی در کودک است وهر نوع گرفتار شدن در این بحران خطرناک است زیرا طرز تلقی و برداشت کودک به یادگیری ، مدرسه و آموزگاران در این مرحله شکل می گیرد(21).

محققین میزان شیوع مشکلات رفتاری در میان کودکان سن دبستان را بین 5 تا 20 درصد گزارش کرده اند(12). که این میزان در ایران نیز طی تحقیق خدام وهمکاران(1388) بر روی 2600 دانش آموز دبستانی شهر گرگان 21 درصد و در تحقیق غباری بناب وهمکاران 1386 بر روی 1407 دانش آموز دوره ابتدایی در شهر تهران 3/20 درصد برآورد شده است(18و5). همچنین طی بررسی انجام شده توسط خوشابی وهمکاران(1384) بر روی 1546 دانش آموز دوره ابتدایی در استان ایلام میزان شیوع مشکلات رفتاری 2/10 درصد گزارش شده است(15). کشکولی(1379) در پژوهشی که در استان بوشهر انجام داد دریافت که 84/16 درصد دانش آموزان مقطع ابتدایی این استان دارای اختلالات رفتاری هستند(22) .

آنچه مسلم است مشکلات رفتاری تحت تأثیر تعاملات پیچیده متغیر های شخصی(عوامل ژنتیکی) وشرایط محیطی رشد و رفتار قرار دارد ، به عبارت دیگر محققین چهار چوب مشکلات هیجانی رفتاری و یادگیری کودکان را بر مبنای علل خاص توصیف کرده اند ، بطوریکه این علل به کودک و محیط و هماهنگی های میان کودک و محیط مربوط می شود(4). به هر حال در پیدایش مشکلات رفتاری عامل واحدی را نمی توان مسؤل دانست بلکه عواملی از قبیل: والدین و الگوهای خانواده ، عوامل اجتماعی ، فرهنگی ، عوامل روانشناختی ، عوامل زیستی و عوامل زمینه ساز در بروز آن سهیم هستند(23). امّا از مهمترین عوامل در علت شناسی مشکلات رفتاری کودکان ، متغیر های خانوادگی هستند، خانواده نخستین و بادوام ترین عاملی است که اگر نه در تمام جوامع ، حداقل در اکثر آنها به عنوان سازنده وزیر بنای شخصیت و رفتارهای بعدی کودک شناخته شده و به عقیده بسیاری از صاحبنظران باید ریشه بسیاری از اختلالات شخصیت وبیماریهای روانی را در پرورش اولیه خانواده جستجو کرد(24).

خانواده اولین ومهمترین محیطی است که در تکوین و رشد شخصیت کودکان نقش اساسی ایفاء می کند(25). خانواده نظامی یکپارچه از نقش های متقابل است که در حکم یک واحد ، فرزندان را به سمت تکامل جهت می دهد و از بروز بسیاری ناهنجاریها بر شخصیت کودک جلوگیری می کند واگر در این زمینه بطور صحیح عمل کند می تواند نسل سالمی را به جامعه تحویل دهد ، درغیر اینصورت اختلالات رفتاری و ناهنجاریهای شخصیتی در جامعه نمود پیدا می کند(26). یافته های استرنبرگ[7] وهمکاران نشان داد هرچه خشونت خانواده ها بیشتر باشد احتمال بروز مشکلات رفتاری افزایش می یابد ، یافته های آنان مبین اینست که کودکانی که در معرض خشونت های خانوادگی متعدد قرار می گیرند بیش از کودکانی که تنها یک مشکل از خشونت را تجربه می کنند در معرض خطر ابتلا به اختلالات هیجانی رفتاری قرار دارند(2). برخی از صاحبنظران معتقدند خانواده در شکل گیری شخصیت بهنجار یا نابهنجار تأثیر بسزایی دارد، فروید 6 سال اول زندگی را شالوده و اساس شکل گیری شخصیت کودک می داند و اریکسون اعتماد اساسی ، استقلال وجودی ، ابتکار ، سازندگی واحساس هویت را در شکل گیری شخصیت ، مربوط به روابط سالم خانواده  ، مخصوصاً چند سال اول زندگی را مربوط به مادر می داند(25). بررسی ها نشان داده اند برخی عوامل همچون کشمکش های خانوادگی ، شکست ازدواج ، نداشتن رابطه گرم با والدین ، دلبستگی نا امن ، مقررات سخت ، نظارت ناکافی و بیماریهای روانپزشکی والدین خطر شکل گیری مشکلات رفتاری هیجانی در کودک را افزایش می دهند(27). از جمله عوامل خانوادگی که طرز رفتار فردی و اجتماعی و سایر خصوصیات رفتاری و شخصیتی فرد را تعیین می کند سبکهای فرزند پروری[8] والدین می باشد، سبکهای فرزندپروری روش هایی هستند که والدین در برخورد با فرزندان خود اعمال می کنند و در شکل گیری و رشد شخصیتی و رفتاری آنها تأثیر فراوان و عمیقی دارد(28). گستره ادبیات پژوهشی مربوط به  عوامل خطر ساز مشکلات رفتاری در کودکان ، عمدتاً روی همبسته های خانواده به عنوان پیش بینی کننده مشکلات رفتاری تمرکز نموده است ، این تحقیقات نشان می دهد که فرزندپروری یکی از مهم ترین عوامل در تحول این مشکلات است(29). هر خانواده شیوه خاصی را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش بکار می گیرد ، این شیوه که شیوه فرندپروری نامیده می شود متأثر از عوامل مختلف فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی وغیره است ، شیوه فرزندپروری به عنوان مجموعه ای از رفتارها است که تعاملات والد – کودک را در طول دامنه گسترده ای از موقعیت ها توصیف می کند(25). بررسی ها نشان داده اند که کیفیت فرزندپروری تأثیر زیادی بر تکامل طبیعی کودک دارد(27). به عبارت دیگر سبکهای فرزندپروری می تواند پیش بینی کننده رشد روانی – اجتماعی ، عملکرد تحصیلی ، رفاه ، سلامت و مشکلات رفتاری فرزندان در آینده باشد(30). بنابراین سبکهای تربیتی متفاوت پیامدهای مختلفی را برای فرزندان دارند ، متخصصان متوجه شدند که شیوه های فرزند پروری بر ساختار ذهنی و عقلی کودک ، پیشرفت تحصیلی و بسیاری از جنبه های روان شناختی از جمله سازگاری اجتماعی ، مشکلات رفتاری مانند پرخاشگری ، روی آوردن به مواد مخدر و الکل وهمینطور خود ارزشی مثبت و احساس خود اعتمادی واحساس موفقیت در کارها تأثیر فراوانی دارند(25). تحقیقات معاصر در شیوه های فرزندپروری از مطالعات خانم بامریند[9] روی کودکان و خانواده های آنان نشأت گرفته است(25). بامریند سه سبک فرزندپروری مستبدانه[10] ، مقتدرانه[11] و سهل گیرانه[12] را با در نظر گرفتن کنترل والدینی ارائه کرده است(31). پژوهشهای انجام شده بر روی این سه سبک نشان داده است که هرکدام از این سبکها می تواند پیامدهای مثبت و منفی را در کودکان افزایش یا کاهش دهد(32). بطوریکه سبک مستبدانه با تقاضای بالای والدین و پاسخ دهی کم آنها مشخص می شود ، والدین مستبد انتظارات بالایی از فرزندان خود دارند ودر تعامل با فرزندان عواطف اندکی نشان می دهند، کاهش عزت نفس ، استقلال ، خلاقیت و تأخیر در رشد اخلاقی از ویژگیهای فرزندان خانواده های مستبد است(33). همچنین این سبک با پیامدهای منفی مانند مشکلات رفتاری درونی سازی[13] و برونی سازی[14] و سطوح پایین کنش وری هیجانی ارتباط دارد(32).

ونزیلو[15] و همکاران در پژوهش خود نشان دادند که بین سبک فرزندپروری مستبدانه و مشکلات برونی سازی پسران رابطه وجود دارد ، همچنین پژوهشی که توسط گیمپبل وهالند[16] بر روی کودکان دبستانی انجام گرفت به این نتیجه دست یافت که اکثریت کودکان دارای مشکلات رفتاری ، مادرانی داشتند که پرخاشگری و افسردگی بالایی داشتند و حمایتهای اجتماعی کمتری دریافت می کردند و در مورد کودکان خود از سبک های طرد و تنبیه استفاده می کردند(23). اما سبک فرزندپروری مقتدرانه با ترکیبی از مهارگری وحمایت بالای عاطفی، سطوح مناسبی از استقلال و ارتباط دوسویه میان کودک و والد مشخص می گردد(34). به عبارتی والدین مقتدر درخواستهای معقولی از فرزندان خود دارند واین

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...